ارسالکننده : در : 88/10/9 1:37 صبح
خدا در قرآن میفرماید:
- هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند. (مجادله/22)
- اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! (ممتحنه/1)
امام خمینی(ره) نیز میفرماید: آن روزی را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز ... معلوم میشود در ما اشکالی پیدا شده است.
در جای دیگر میگوید: من صریحا میگویم، ما نمیخواهیم نه غرب و نه شرق، از ما تعریف کنند. نمیخواهیم روشنفکران غربزده و قلمداران خودفروخته از ما تعریف بکنند.
یا در جای دیگر: اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههای امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند چه است قضیه؟ یک قضیهای است که دارند تعریف میکنند!
این سخنان را فصل الخطاب برای دوستانی میدانم که نه در شعار، بلکه در عمل هم پیرو و مرید امام خمینی(ره) هستند. البته برای باقی دوستان، حکم عقل باید کفایت کند که دشمن، خیرخواه انسان نمیشود که اگر بشود، دیگر نامش دشمن نیست. و به همین دلیل سادهی عقلانی و بدیهی است که امام معتقد است اگر دشمن ازتان تعریف کرد، دربارهی خود شک کنید.
این روزها ولی، حرکات جنبش سبز، مکرر از طرف دشمنان مهر تأیید میخورد، حمایت میشود و به ادامهی آن تشویق میشوند. غیر از حمایت و تأمین شبکههای ماهوارهای و رادیویی، نمونههای حمایتهای جسورانهشان را، تنها در چند روز اخیر ببینید:
- اوباما از اغتشاشات ایران، حمایت کرد. (+)
- حمایت آشکار اوباما و نخستوزیر انگلیس از اغتشاشگران در ایران. (+)
- فرانسه از آشوبگران روز عاشورا حمایت کرد. (+)
- مریم رجوی از حرمتشکنان عاشورا حمایت کرد. (+)
- پیام حمایت رضا پهلوی از اغتشاشگران. (+)
اینها البته غیر از تأییداتی است که از زمان انتخابات تاکنون صورت گرفته است.
اگر بگذریم از دوستانی که اصولا آمریکا و غرب را دیرینهترین و دلسوزترین دوست خودشان میدانند، این سؤال ساده که چرا غرب، اینقدر برای دوستان سبز، دل میسوزاند و دایهی مهربانتر از مادر شده است؛ تاکنون از جانب سبزها پاسخی دریافت نکرده است. مگر اینکه حیثیت مبارزاتیشان این گونه اقتضا کند که در این شرایط، منکر دشمنی اینها بشوند!
و آیا حقیقتاً این پاسخ سادهلوحانه که «غرب، هر غلطی دلش بخواهد میکند؛ ما به او و مزخرفاتش چه کار داریم؟» منطقا میتواند پذیرفته شود و از میانبَرندهی فرصتهایی باشد که این دوستان –خواسته یا ناخواسته- برای سوء استفاده در اختیار دشمنان قرار میدهند؟
کلمات کلیدی :
امام خمینی،
قرآن،
جنبش سبز،
هتک حرمت عاشورا،
دشمن،
تأیید دشمنان
ارسالکننده : در : 88/10/7 8:34 عصر
روند اتفاقات اخیر و موضعگیریهای ما و دوستانمان جالب توجه است. مثلا جالب است که دوست سبزمان از سختی تشخیص حق و باطل در عصر حاضر مینویسد و از آزادگی حسین(ع) میگوید که جز با منطق و کلام در برابر یزیدیان نایستاد، و از اهمیت ولایت در سیرهی حسین(ع) مینویسد؛ اما حتی اشارهای هم به هتک حرمتهای دیروز نمیکند.
این دوستمان نمینویسد که با معیار حسین(ع)، سنگپرانی به نمازگزاران و حمله به عزادارن و زنان و دختران، در شاخهی حق قرار میگیرد یا باطل. اشاره نمیکند که سوت و کف و هلهله در روز عاشورا که مصداق «و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان» است، کجای سیاست حسینی جای میگیرد. این را هم نمیگوید که آیا تشخیص حق یا باطل بودن به آتش کشیدن قرآن، اینقدر سخت است؟! دربارهی هتک حرمت ولایتفقیه هم البته چیزی نمیگوید. دربارهی تباه کردن اموال عمومی و مردمی و اخلال در نظم عمومی هم سکوت میکند.
این دوستمان و همینطور دوست دیگر سبزمان، تورجان، که همیشه کوچکترین رفتارهای دوستان ما را بزرگ میکنند و داد سخن برمیآورند و به خاطر بیرون راندن کفزنندگان از جماران، فریاد وا اماما و وا اسلاما سر میدهند، امروز در اقدامی که دور از انتظار هم نبود، دربارهی همهی این قضایا سکوت میکنند. انگار یادشان رفته است که اگر حسین(ع) قیام کرد و اگر شهید شد، به این دلیل بود که راضی به سکوت در برابر ظلم و بیعدالتی و تحریف نشده بود.
ماندهام که با معیار این دوستان، سکوت در برابر ظلم آشکار، هتک حرمت و اباحهگری، در دستهی حق قرار میگیرد یا باطل؟
در همین رابطه بخوانید:
عاشورای میرحسینی با علمداری سازگارا
تصاویری از قتل عام عزاداران سبز در عاشورای میرحسینی!
هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست...!
کلمات کلیدی :
عاشورا،
سبز،
تورجان،
بر ساحل سلامت،
امام حسین،
هتک حرمت مقدسات،
عزاداری میرحسینی!،
حق و باطل
ارسالکننده : گل دختر در : 88/10/6 12:51 صبح
صفحه سرچ گوگل را باز میکنم و مینویسم شوهر داری! یک گیومه هم پس و پیشاش میگذارم که بچهداری و خانهداری و اینها نیاید. چه فرق میکند آقای گوگل فکر کند دختری دارد دنبال شوهر میگردد یا زنی از داشتن شوهرش خسته شده یا تازه عروسی اینجاست که شوهرداری بلد نیست! میدانم حدیثی موثق در اسلام داریم که میگوید جهاد زن خوب شوهرداری است. دلم میخواهد ادای مسلمانهای درجه یک را در بیاورم و دانه دانه حدیثها را در زندگیام پیاده کنم. از طرفی من ِ درونم میگوید درس بخوان، کار کن، فعالیت کن، بنویس، بفهم، بفهمان... . این من ِ درونم دارد ریشه میدواند. باید زودتر از اینکه عقل و دین درونام را بگیرد سر میز مذاکره بنشانماش. حسابام را با منام صاف کنم و بگویم دختر تکلیفات را مشخص کن؛ میخواهی آزادانه در اجتماع فعالیت کنی و دم از مسلمانی بزنی یا به خاطر این قول مبارک بروی پی خانهداری و شوهر داری. بالاخره اگر دختران باور داشتند که جهادشان خوب شوهرداری است هرچه زودتر بار و بنهشان را برای شرکت در جهاد میبستند و تصمیم میگرفتند.اصلا باید تجدید نظری روی مفاهیم بکنم. جهاد یعنی چه؟ شوهر داری چگونه است؟ آزادی تا چه حد است؟ آیا به قول گلسا (+) مسئله این است که آزاد باشیم یا نباشیم؟ یعنی الان یک خط قرمزی وجود دارد که یک طرفاش آزادی و تحصیل و کار است و طرف دیگرش شوهرداری؟ سوال را درست فهمیدیم که حالا دنبال جوابیم؟ نکند راههای دیگری هم باشد. گلپر که سعی کرده خیلی ساده مسئله را حل کند. (+) در پاسخهایی که به نظرات داده بیشتر مشخص است. به نظرم زیرمیزی بعضی سوالات را هم جواب نداده! درست است که بعضی آزادیها در نهایت به ضرر زنان بوده؛ اما به قول یکی از خوانندگان، جامعه معلم زن نمیخواهد؟ دست کم محیطهای زنانه مسئولین خانم نمیخواهد؟ خانمی که به خاطر مسائل مالی یا از سر احساس وظیفه نسبت به اجتماع یا زکات استعداد و علماش در جامعه مشغول به کار میشود یعنی عملا از ثواب جهاد محروم شده؟ آخر کار آن خانم که ظاهرا از شوهرداری خیلی سختتر است. چرا کار سختتر ثواب کمتر داشته باشد؟به نظر من صورت سوال نه اینقدر ساده و بیحاشیه است که گلپر گفته نه صفر و یکی است که گلسا توصیف کرده. مسئله هم فقط مشکل خانمهای مذهبی که این حدیث را شنیدهاند نیست؛ کلا خانوادهها از خانمهای متاهل انتظاراتی دارند که بیشتر وقتها با فعالیتهای بیرون از منزل قابل جمع نیست.دو روز است که میخواهم اینها را بنویسم؛ اما شرکت در روضه و مراسم عزاداری فرصتام را تنگ کرده. با وقت تنگ شدهام نمیجنگم. شاید میخواهد چیزی به من بگوید؛ راه حلی پیش پایم بگذارد...نشانهها را میگذارم توی جیبام تا به وقتاش بعد از محرم و ایام امتحانات بریزمشان روی میز و نتیجه زندگیام را بگیرم. یک نشانهام زینب- سلام الله علیها- است. همهاش که نمیشود در قال و قیل، راه درست را پیدا کرد. یک وقتی لازم است به زندگی از ما بهتران نگاه کنیم. زینب -سلام الله علیها- شاگرد استاد وپدری چون علی – علیهالسلام- بود. در فن بیان و علم و عفاف حرف نداشت. معصوم نبود؛ اما معصوم زاده بود و با خاندان اهل بیت بزرگ شدهبود. به نظرتان تربیت حضرت زینب اجازه میداد که از جهاد زن غافل بماند؟ حالا این را بگذارید کنار شرط ضمن عقد حضرت زینب که به همسرشان، عبدالله بن جعفر گفتند. شرط این بود که شوهر اجازه بدهد زینب روزی یک بار حسین –علیهالسلام- را ببیند و اگر به سفر رفت همراهش برود. ازدواج کردند؛ زینب همیشه حسین را میدید؛ حسین به سفر رفت؛ زینب هم رفت؛ دو پسرش را برد؛ دو پسرش شهید شدند؛ زینب اسیر شد؛ بیمار شد و در کمتر از دو سال بعد از این دنیا رفت. آیا زینب باید برای شوهرداری در مدینه میماند؟ یعنی زینب جهادش را در مدینه جا گذاشت و دلش خواست که به خاطر علاقه به برادرش به مسافرت رفت؟ آیا زینب از این دخترهایی بود که ازدواج میکنند ولی هر روز خانه مادرشان هستند؟!جواب این سوالها را دیگر گوگل بلد نیست. فعلا مقالههایی که در مورد شوهرداری تحویلام داده مرتب کردم تا بخوانم. کاش این روضهخوانها یاد میگرفتند اینقدر به بهانه خواهر و برادر و مادر و فرزندی اشک ملت را در نیاورند. به نظر من اگر هفتاد و دو تن از هفتاد و دو ملت هم بودند واقعه همان میشد. ماجرا چیز دیگریاست...دو مطلب مرتبط که قبلا نوشته ام:
+ زنان صفر و یکی
+ یوسف ثانیمطلب امروز کوثر (گلسا):
+ طواف ولایت
کلمات کلیدی :
زن،
شوهرداری،
زینب،
محرم،
ولایت
ارسالکننده : در : 88/10/3 2:53 عصر
یکی از اقوام ما دنبال همسر مناسبی برای خودش می گشت، آدم سفت و سختی بود، در آخر وقتی از ایشان پرسیدم چرا اینقدر محدودیت برای همسر آینده ات میخواهی انجام دهی، در جوابش یک جمله به من گفت ، میخواهم همسرم برای خودم باشد!
جمله قابل تأملی بود، راستش با خودم گفتم ما زن ها هم میخواهیم همسرمان برای خودمان باشد؟! به زن دیگری دل نبندد و وفادار باقی بماند. اما چطور؟
به قول گلسا ما دنبال چند شاخه گل در میان بته های خار می گردیم! مدام پی همان چند شاخه گل می گردیم ولی به این فکر نمی کنیم که برای رسیدنش ممکن است چقدر آسیب ببینیم.
اما گلسا جان، این حرف شما درست، ولی فکر نمی کنی ما زن ها هم انسان هستیم؟! ما هم دوست داریم پیشرفت کنیم و به کمال برسیم، دوست دارم شغل جدا گانه ایی داشته باشیم (حالا به هر نحوی که شده)، فلان رشته ی ورزشی را تا مقام جهانی ادامه دهیم، در خارج از خانه برای خودمان اسم و رسمی داشته باشیم ، یکی از رکورد های جهانی را به اسم خودمان ثبت کنیم! و ...
ما زن ها هم مانند بقیه به فطرتمان عمل میکنیم، این مشکل ما نیست که دیگر همسرداری اینقدر جایگاهش در پیش چشم ما بی ارزش شده و تربیت فرزندان دیگر برایمان مهم نیست، برای اینکه به کمال مطلوب خود برسیم هر چه را در سر راه ما است با هر وسیله ایی که شده بر میداریم، کودک را داخل شیرخوار گاه می گذاریم، غذا را از رستوران ها تهیه می کنیم، تازگی ها باردار شدن هم برای خودش مکافاتی ست، سیستم جدیدی در آمده که خارج از رحم کودک را پرورش می دهند و ...
خب وقتی این ها برای ما ارزش شد، وقتی بچه دار شدن به عنوان ظلم برای زن ها تلقی شد، وقتی کار داخل خانه را کلفتی خواندند، ما زن ها هم طبیعتا از آن کارها دوری می کنیم و دنبال آن طور کارها می رویم، حالا به هر قیمتی که شده! به قیمت از هم پاشیدن خانواده، به قیمت از دست دادن محبت همسر، به قیمت به خطر افتادن آینده فرزندان ، به قیمت ....
در گذشته زنها با افتخار می گفتند تمام وقتشان را صرف خدمت به همسر و فرزندان خود می کنند. اما حالا وقتی از او می پرسید: چه می کنی؟ اگر بیرون از منزل کار نکند شرمنده می شود! چرا؟ چون الان برای زن امروز این به عنوان یک ارزش تلقی شده .
بخدا اینها ارزش نیست، اینها ظلم به زن است، الان وقتی به زنان جامعه مان نگاه میکنم ، می بینم درهیچ زمان دیگری انتظار از زنها تا این اندازه زیاد نبوده است. دست کم پنج روز در هفته لباس رزم می پوشند و در این جو کار 8 تا 12 ساعت می جنگند و وقتی به خانه می آیند، باید خانه را تمیز کنند، لباسها را بشویند، به بچه ها رسیدگی کنند و به آنها غذا بدهند.
از آن طرف هم وقتی مرد وارد خانه میشود انتظار دارد همسرش او را تحسین کند و به او محبت کند، ولی زن با خود می گوید: من هم به اندازه شوهرم کار می کنم. چرا وظیفه دارم ازاو قدردانی کنم؟
این توقع بسیار زیادی است، در محل کار، زنها باید با قوانینی که مردها وضع کرده اند، مردانه رفتار کنند و در خانه باید رفتار زنانه داشته باشند ، این جز تشنج روحی و جسمی برای زن چه چیزی به ارمغان می آورد؟!
با این روندی که زنان ما در پیش رو دارند، نه تنها همسرشان را نمی توانند برای خود نگه دارند، بلکه دیگر چیزی به اسم زندگی وجود ندارد چون آن ارزش ها همگی از بین رفته و جایش را به سراب هایی که انتهایش معلوم نیست داده!
کلمات کلیدی :
ارزش زن، فطرت انسان، خیانت به زن، محبت همسر، تشنج روحی، همسرداری
ارسالکننده : در : 88/10/1 12:33 عصر
طرف داشت از توی خارها میرفت، هی احتیاط میکرد و فکر میکرد که پایش را کجا بگذارد که پَر لباسش به خارها نگیرد و زخم و زیلی نشود. رفیقش جلوتر از او، بیخیال خارها و تکهپاره شدن لباسها و مجروح شدن پاهایش، تند و تند قدم برمیداشت؛ غافل از اینکه در دو متریشان، جاده آسفالتهای کشیدهاند!
شده است حکایت الان ما! آمدهایم پشت سر پرچمداران آزادی و برابری جنسیت راه افتادهایم و سعی داریم یک جورهایی اسلامیاش کنیم. افتادهایم وسط خارها و هی چپ و راست میشویم که خراش برنداریم و همهاش دل خوش کردهایم به آن چند تا شاخه گلی که وسط خارها سبز شدهاند؛ غافل از اینکه شاید راه کم دردسرتری هم وجود داشته باشد. خوشحالیم که آزادی داریم، میتوانیم درس بخوانیم، دانشگاه برویم، توی جامعه فعال باشیم، کار کنیم، دستمان توی جیب خودمان باشد، توی رشتههای ورزشی همصف مردان باشیم و توی خلق آثار هنری ازشان پیشی بگیریم.
خوشحالیم که «نسبتاً» آزادیم. اما حالا این آزادی به قیمت از دست دادن چه چیزهایی حاصل میشود، مهم نیست. این آزادی چقدرش با فطرت ما سازگار است، کاری نداریم. چقدر به نفع نظام جامعه است، نمیدانیم. چقدر در جهت هدف خلقت و سعادت اخروی است، بهش فکر نمیکنیم. همین که نسبتاً آزادیم و داریم فاصلهمان را با مردها کم میکنیم و نیازمان را از آنها میبُریم، کافی است.
اینها را یک متحجر خانهنشین نمینویسد. اینها را گلسایی دارد مینویسد که از وقتی یادش است سر توی کارهای مختلف کرده و حضور در جمع و جامعه و کار و کارگروه، برایش حکم آب حیاتبخش را دارد. اما از هفتهی پیش که این مطلب را نوشتم و بازخورد مطلب را دیدم، تا به امروز دائماً دارم به همین چیزها فکر میکنم.
به اینکه دستاورد همهی این آزادیهای نسبی ما، همهی این موفقیت(!)های زنان، برای خودشان، برای جامعهشان و برای آخرتشان چه بوده است؟
به اینکه چرا توی سیرهی پیامبر(ص) و در کلام علی(ع)، بزرگترین جهاد زن، «همسرداری» معرفی شده است(1) و نه حصول استقلال مالی و کسب فلان رتبهی علمی و امثال اینها. «بزرگترین جهاد» خیلی حرف توی خودش دارد ها! هم سختترین است، هم جهادکنندهاش برترین است و هم نشانهای است از کمال. این موفقیتها و «لزوم حضور»ی که امروز ازشان بحث میکنیم، توی سیرهی معصومین چه جایگاهی دارد؟
تمام این هفته به این فکر میکردم که چقدر تعاریف ما از «پیشرفت»، «موفقیت» و «رشد» درست است و مطابق با هدف خلقت، و تا به حال چند بار نشستهایم اینها را برای خودمان بازتعریف کردهایم؟ و چطور شد که تفکر کهن ما زنان، تغییر کرد و فخر و رشد را در اموری مثل تحصیلات و درآمد و کسب مدال دیدیم؟
شاید دربارهی چند خط آخر، بیشتر بنویسم...
1. جهاد المرأة حسن التبعّل (وسایل شیعه ج 11، ص 15). این حدیث ظاهرا از پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و امام هفتم(ع) نقل شده است.
کلمات کلیدی :
آزادی،
زن،
فطرت،
آخرت،
سعادت،
شرع،
بازتعریف مفاهیم،
برابری جنسیت