ارسالکننده : گل دختر در : 86/8/13 11:12 عصر
از دوم دبیرستان که بودم طی تحولات فکری بیشتر به فعالیت های فرهنگی روی آوردم. فعالیت های قرآنی در جامعه القرآن، عضویت در انجمن اسلامی دبیرستان، همکاری با واحد قرآن و کامپیوتر کانون رهپویان وصال شیراز، شرکت در کلاسهای خبرنگاری و همکاری دورادور با بعضی نشریات و طرح های ریز و درشتی که به ذهن خطور می کرد و مجالی برای محقق شدنش نبود. با ورود به حوزه و دانشگاه و جدی تر شدن وبلاگ نویسی فعالیت ها رنگ دیگری گرفت.همکاری جدی تر با یک نشریه، پس از آن بسیج دانشگاه و کانون قرآن و نهج البلاغه را مأمن فعالیت ها دانستم، آشنایی با انجمن سینمای جوان، دفتر توسعه وبلاگ دینی، مرکز تخصصی مهدویت، انجمن علمی کامپیوتر پیام نور، همه و همه تجربیات ارزشمندی را رقم زد اما هیچ کدام منزلگاه آخرم نبود.
از این مرکز به آن دفتر، از این نهاد به آن ستاد. جالب این که در این میان قشر خاصی از دختران ِ هم فکر بودیم که همگی از اینجا به آنجا می شدیم و گوشه ای از کارها را دست می گرفتیم. شیراز که بودم از میان وبلاگ نویسان، کوثر بود که دغدغه فعالیتهای فرهنگی داشت و هنوز هم مصرانه ادامه می دهد. از دوستان قمی بیشتر از همه ایمانه در ذهنم مانده. می دانم که در دانشگاه عمیقا فعالیت داشت، وبلاگ را مجدانه می نوشت، با مرکز تخصصی مهدویت در ارتباط بود و دیگر ندانم.
همچون فعالیت هایی را بیشتر دختران مذهبی امروزی در کارنامه خود دارند و ابدا بالیدن ندارد! اما واقعا چقدر توانسته اند برای دین و کشور خود مثمر ثمر باشند؟ به جز جرقه های ناگهانی که شاید در ذهن کسی درخشیدن گرفته باشد و دیگر نور شدنش با ما نبود. فعالیت های مقطعی، پراکنده و گاهی غیر تخصصی که در یک نگاه کلی برای پیروزی اسلام بر کفار در جهان هستی فاقد ارزش است.نیروهایی جوان و خلاق با پتانسیل بالا که هر کدام برای خودشان تفکری دارند و بسیار بیش از این می توانند در اعتلای پرچم حق موثر باشند.
فعالیت در نهادهای دولتی و بعضی مراکز خصوصی به عنوان فرصتی برای کسب تجربه حتما لازم است؛ اما کافی نیست. خودتان را دست کم نگیرید. وقتی اسلام دینی است که قابلیت جهانی شدن دارد، چرا یک مسلمان به فعالیت های گسترده تر روی نیاورد؟
در بهترین حالت که تصور شود آن مراکز برای اقدامات خانم ها استقلال فکری قائل باشند و تنها به استفاده ابزاری و کارهای اجرایی بسنده نکنند، باز هم می توان به هدف ِ تخصصی تر کردن فعالیت ها، حضور در مجامع بین المللی، کانال ارتباطی بین مردم و دولت و از همه مهم تر تمرکز نیروها و مضاعف شدن توان،به تأسیس یک سازمان مردم نهاد*( سمن ) اقدام کرد.
...جهانی بیندیشید...
( این موضوع ادامه خواهد داشت )
_______________________________
*Non-governmental organization
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/7 6:46 عصر
پرده اول:
....مدرن هستیم ؛ قصه مانی کوچولو:
خونشون در داره ،درخونشون آیفون داره،آیفونش دوربین داره،............خونشون آسانسورداره،اتاقش شومینه داره،.........آشپزخونه اپن داره،زیر خونشون پارکینگه،توش ماشین مدل بالا ..................لای لای لای
مامی مانی کوچولو، لیسانس داره ، سرکار میره و صبح زود بیدار میشه، یه کیک وشیر تو کیف مدرسه مانی، صبحونه مهدش میشه،مامان جونش دوست داره همبازیش باشه مانی تو بغلش باشه ولی چی میشه کرد که پیشبرد جامعه مانعش میشه !، بالاخره باید از مدرکش استفاده بشه ، شاغل و حقوق بگیر بشه ، تازه ادامه تحصیلش چی میشه؟ ... چشم مانی که وا میشه ، بین بچه های مهد کودک جاش میشه ، همبازی مانی کوچولو مربیای مهدشه ، بازیهای رایانه ای ، حرکات موزون با آهنگای تند چاشنیش میشه، نهارش پیتزا و فست فود میشه.....مانی کوچولو بزرگ میشه مامان اجتماعیش پیر میشه نحیف میشه ...مانی سرش شلوغ میشه ، کار داره درس داره وقت نداره ، پیشبرد جامعه مانعش میشه! ...بالاخره مامان آقا مانی راهی خونه سالمندان میشه ، هفته ای یه دیدار عجله ای و کوتاه چاشنیش میشه.
... پرده دوم:
کهنه میشویم؛ چندین سال قبل؛ قصه علی کوچولو:
خونشون در داره در خونشون کلون داره ، خونشون ایوون داره ، اتاقش طاقچه داره حیاطش باغچه داره، .............کنار حوضش گل گلی، کنارباغچش بلبلی لی............. لای لای لای
مامان علی صبح زود بیدار میشه ، خونه مرتب و ترتمیز میشه، با صبرو حوصله غذاها درست میشه، وقتی علی کوچولو بیدار میشه، همبازی مامان میشه : عمو زنجیر باف و گرگم به هوا ، الک دولک به پا میشه... قصه های مامان جونم چاشنیش میشه ..................علی کوچولو بزرگ میشه عصای دست مامان میشه،مامان مهربونش پیر میشه ضعیف میشه ، علی آقای قصه ما تا آخرین لحظه نگهدار و پذیرای مادرش میشه .
...............
لینک مرتبط
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/7/24 2:0 عصر
به نام خدا
میخوام براتون قصه بگم قصه یک زن پر غصه بگم ، حالا همگی گوش کنید تا فکر و غمتون رو فراوش کنید:
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ، یه شیرین نشسته بود.
تو دل کوچیک اون پر از غصه بود ، غصه چی؟ غصه کی؟
برات میگم ، یک کمی صبرو حوصله:
شیرین جون قصه ما دلنگرون زنها بود ، زنهای مظلومی که زور بالاسرشون بود و چماق .
آخه بابا راست میگفت : کو آزادی ؟ پس کجاست دموکراسی؟
فغان...فریاد ....آهای ...کسی نیست برسه به داد؟!
وسعت دید نگو دریا بگو ، چشم این شیرین خانم همه ظلمها و دردهای عالم را میدید ، مخصوصا مظلومیت زنها و همجنسهاش را.
بالاخره یه دولت صلح طلب و مهربون پیدا شد و صداش شنید ، دعوتش کرد و نشست و از زاویه چشمای اون دردهای عالم رو دید و طعم تلخش را چشید.بالاخره شیرین خانم دستش را گذاشت تو دست جوون مرد جهان و افتاد به جون قلدرهای زمان.
حق به حقدار رسید جایزه صلح نوبل به نوید بخش آزادی و superwoman دنیا رسید.
جونم بگه برات از اون زمان دیگه هیچ ظلمی نشده تو این جهان خصوصا به زنان.
همه در صلح و صفا کنار هم خوش و خرم بودند :
دیگه نه کشتن بود نه تبعیض ، نه تحریم و نه غارت کردن.
نه تجاوز، نه تهاجم، نه تخریب و تخاصم ، نه تعرض کردن.
وقتی با جایزه صلح اومد خونه شیرین خانم ،با خیال راحت رفت تو اتاقش و لالا کرد.
حالا دیگه میتونست با خیال راحتی ، چشم رو هم بذاره و خوابای خوش ببینه.
خواب پاک شدن آخرین لکه ننگ از اون دموکراسی.
خواب آزاد شدن دوستانش از قید یه وجب پارچه به نام روسری.
........
بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود....قصه ما...کاشکی همش دروغ بود..
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 86/7/22 5:9 عصر
از اولین روزهای ترم اول که موضوع را فهمیدم کنجکاو شدم به صحت قضیه و چگونگی اش پی ببرم . همان روز بعد از اتمام کلاس، محوطه آموزشگاه را گشتم تا اینکه پیدایشان کردم . یک سمت آموزشگاه برای آنها پیش بینی شده است . کلاسهایی که علاوه بر امکانات سایر کلاسها در موارد زیر مشترک هستند :
دو در ورودی یکی برای طلاب و یکی برای استاد که در دو سمت کلاس قرار دارند و یک پرده به ارتفاع حدود دو متر در جلوی میز استاد که حایل بین استاد و طلاب است .
اینجا حوزه علمیه جامعة الزهراء است و آقایان اساتید در همچون کلاس هایی تدریس می کنند .
هنوز هم گاهی که در اینترنت می گویم در جامعه درس می خوانم برخی با کنجکاوی و البته پیش داوری نابجا می پرسند همانجا که مردها از پشت پرده درس می دهند؟ و بعد از جواب مثبت من این حرکت را به تحجر منسوب می کنند .
بالاخره باید روزی درباره این موضوع می نوشتم و ترجیح دادم که بعد از گذراندن دو واحد درسی «روش تدریس» و تجربه حضور در همچین کلاسی بنویسم .
طلاب قبل از استاد با پوشش کامل چادر و بعضا پوشیه در کلاس حاضر می شوند . استاد در می زند ، به کلاس وارد می شود و بدون اینکه طلاب را ببیند در پشت میز و پرده مستقر شده و تدریس را آغاز می کند . دختران طلبه کمی آزادتر می نشینند و لازم نیست دست خود را برای پوشاندن صورت با چادر به کار ببرند . استاد برای استفاده از تخته محدودیتی ندارد و در صورت لزوم سوال و جوابهایی بین استاد و شاگرد رد و بدل می شود . تنها موردی که این همه حساسیت ایجاد کرده دو متر پارچه است !
در « روش تدریس» ابتدا تعریف اصول یادگیری و تدریس را فرا گرفتیم و پس از آن مهارتهای لازم برای معلم که به سه قسمت 1- پیش از تدریس 2- ضمن تدریس و 3- پس از تدریس ، تقسیم می شود .
1- پیش از تدریس
شامل تعیین هدفها ( شناخت حیطه ها ) و تدوین طرح درس سالانه و روزانه می باشد که مسلما تدریس از پشت پرده خللی به اینها وارد نمی آورد چون همانطور که از عنوان مشخص است قبل از فضای کلاس صورت می گیرد .
2- ضمن تدریس
مهارت برقراری ارتباط : این مهارت تاکید بر برقراری ارتباط صحیح بین معلم و شاگرد دارد و اینکه اگر این رابطه به خوبی برقرار شود هدفهای آموزشی با کیفیت و سهولت بیشتری تحقق می یابند . پرواضح است که در فضای آموزشی حوزه و با توجه به اعتقادات فردی استاد و شاگردان در ارتباط بین خانم های طلبه و استاد آقا هر چه حریم ها بیشتر رعایت شود هر دو طرف احساس رضایت بیشتری می کنند و ارتباط حول محور درس بهتر برقرار می شود .
مهارت تمرکز بخشی : عواملی وجود دارند که در امر تدریس معلم خلل ایجاد می کنند لذا یکی از وظایف مهم معلم این است که عوامل مخل را با مهارت های ویژه ای برطرف سازد . ممکن است گفته شود که در همچون کلاسهایی، استاد به کلاس تسلط ندارد و از حال شاگردان آگاه نیست ؛ اما می تواند با استفاده از پرسش های کلاسی ، با توجه به صداهای موجود در کلاس و سختی یا آسانی درس میزان تمرکز دانش آموزان را تشخیص دهد . برای افزایش تمرکز در کلاس راه کارهای زیر توصیه می شود که وجود حایل، نمی تواند ممانعتی ایجاد کند .
توجه به نقش صدا و بیان معلم به هنگام تدریس، حرکت در کلاس، توجه دادن کلامی و غیر کلامی، ایجاد تنوع در برقراری رابطه بین افراد کلاس و سکوت .
در کلاس روش تدریس یک بار سر صحبت به کلاسهای اساتید مرد کشیده شد . استادمان می گفت با وجود پرده برخی از اساتید آقا بسیار فعال عمل می کنند و به عنوان مثال خودشان پشت پرده راه می رفتند تا انرژی شان را حفظ کنند و بهتر بتوانند کلاس را مدیریت کنند .
به کارگیری روش های تدریس : اغلب کلاس های آموزشی ایران چه در حوزه و چه دانشگاه از روش سخنرانی برای تدریس استفاده می کنند که آن هم با وجود پرده حایل بلا مانع است .
3- پس از تدریس
از مهم ترین فعالیت های پس از تدریس ارزشیابی است . در جامعة الزهراء به علت وجود نماینده امتحانی برای هر کلاس، حضور در سر جلسه امتحان به عهده استاد نیست و استاد فقط موظف به طراحی سوال است .
برای مطالعه بیشتر در زمینه روش تدریس می توانید به کتاب « کلیات روشها و فنون تدریس » تألیف آقای امان الله صفوی مراجعه کنید که در اینجا فقط به نکات مختصری اشاره کردم .
نمی توان نقش فضا را در تدریس نادیده گرفت اما یک استاد خوب می تواند با وجود شرایط محیطی خاص شاگردان خوبی تربیت کند . چنانچه شاهد هستیم در بسیاری روستاهای دور افتاده با وجود امکانات ضعیف، تدریس چند پایه در یک کلاس و حتی تدریس در چادر، شاگردانی به مراتب بهتر از شهرنشینان مرفه بی درد آموزش می بینند . و البته هیچ معلمی تدریس در چنین شرایطی را توهین به شخصیت و مقام علمی خود نمی داند .
کلاسهای توأم با یک پارچه دومتری بین استاد و شاگرد می تواند به جهت آرامش روانی و حریم بین زن و مرد بهترین کلاس باشد، به شرطی که استاد با علم به نکات مطرح شده به خوبی ازعهده مدیریت کلاس برآید .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/7/12 8:53 عصر
به نام او
ساده بودم و پوشیده اما چادر سرنمیکردم.
سوم دبیرستان که بودم ، تو روزنامه مطلبی دیدم که منو حسابی به فکر فرو برد.
.
خبرگزاری بی بی سی:
مشاور وزیر امور خارجه امریکا گفت:
...تا زمانی که در خیابانهای تهران زنهایی با چادر باشند ما امیدی به ایران نداریم...
.
اون روز با خودم گفتم:
خدایا دست من که به گردن کلفتا نمیرسه.
...در توانم نیست که مانع فرو ریختن سقف خونه ها رو سر زنها و بچه های فلسطینی بشم.
.......وقتی صدام لعنتی دست کثیفش را به کشورم درازکرد هم سنی نداشتم که بتونم برم جبهه.
..........درسته که با مانتو روسریم حجاب دارم .
اما
حالا که میتونم با چادر حال آمریکا و اسرائیل و نوچه هاش را بگیرم!
این کار را میکنم!
یادمه اون شب مهمونی دعوت داشتیم ومن سر موقع آماده بودم اما ؛پدرم منو با خودشون نبرد.
فقط چون چادر سرم بود.
...............خدا رحمت کنه شهید مطهری رو به خاطر کتاب حجابش.
......................از وقتی چادری شدم ، پلاکارد down with israel دستم نگرفتم.
...........................در عوض چادرم رو محکم نگهمیدارم.
کلمات کلیدی :