سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنگ‏ ها برای چه به صدا در می آیند؟؟؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/2/4 8:0 صبح

دلم می‏خواد بزرگ شدم یه دستگاهی اختراع کنم که اگه کسی در کلاس درس یا کتابخونه یا جلسه، موبایلش زنگ بخوره منفجر بشه!


کلمات کلیدی : زنگ موبایل، اختراع، عصبانیت

(سمن د ) های زنانه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/1/29 10:3 عصر

شبیه مقدمه

وقتی ده روز پیش تلفنی خبرش بهم رسید که از طرف موسسه ح.ه‍ در یک نشست دو روزه شرکت کنم اینقدر ذوق زده شدم که اصلا کم و کیف برنامه را نپرسیدم. برخلاف اینکه مدتی‌ است اینقدر از دنیای مجازی و آدم‌هایش فراری و دل‌زده شده‌ام سخت مشتاق شرکت در همایش و نمایش و کنفرانس و نشست و اینجور چیزهام! و صد البته برگزاری همچین مراسم‌هایی.

روز پنج‌شنبه و جمعه نشست شاخه‌های طوبی با حضور تقریبا 30 تشکل فعال از سراسر کشور تشکیل شد. در اینجا منظور از تشکل ان.جی.اُ یا همان سمن بود. گفته بودند شرط سنی شرکت کنندگان بین 20 تا 35 ساله است ولی من کمتر و بیشتر از آن را هم دیدم. شنیده بودم برای تشکل‌های فعال در زمینه‌ی زنان و دختران بوده اما دیدیم موسساتی که موضوعات عمومی‌تری هم داشتند شرکت کردند. اعلام کرده‌بودند که موضوع نشست حضور اجتماعی زن هست؛ اما حتی یک سخنرانی تخصصی دراین باره هم نبود و فقط گاهی سخنران‌ها گریزی به این مطلب می‌زدند. تشکل‌ها از سراسر ایران بودند. از استان‌هایی مثل تهران، قم، فارس، خوزستان، لرستان، خراسان، بوشهر و ... . ‌

گرچه موضوع اصلی نشست را حضور اجتماعی زن اعلام کرده‌بودند؛ اما هدفشان برگزاری سلسله‌ نشست‌هایی بود با هدف ارتباط بین سمن‌ها. سه کارگاه برای ارائه پیشنهادات در این موضوع برگزار کردند و دلمان را خوش کردند که در آینده با شما در ارتباط خواهیم بود و ارتباط بین تشکل‌ها را تشکیلاتی می‌کنیم.

خب من اگر بخواهم همه‌ی برنامه‌های این دو روزه را تعریف کنم که باید یک کتاب برایش بنویسم. متاسفانه به منظور نمی‌دونم چی چی و با وجود هزینه‌هایی که در سال اصلاح الگوی مصرف خیلی به چشم می‌آید، برگزار کنندگان نشست تمایلی به پوشش خبری نداشتند. وقتی ازشان پرسیدم که آیا خبرگزاری‌ها
را در جریان قرار داده‌اند یا خیر گفتند که قرار است بعد از اتمام نشست خبرشان کنند و من مانده بودم که خبرنگارهای بیچاره آن وقت از کجا می‌توانند عکس و خبر تهیه کنند. حتی تلاش شخصی من برای اینکه خبر و گزارش تصویری از این نشست تهیه کنم بی‌ثمر بود. به نظر من آدمیزاد موج وبلاگی راه بیندازد و پوشش خبری داشته‌باشد اثرش خیلی بیشتر است تا اینکه نشست میلیونی برگزار کند و یک کلمه از آن در اینترنت نباشد!

ارتباط بین تشکل‌ها
خدا رو شکر تمام شرکت کنندگان همگی به اینجا رسیده‌بودند که بعد از مدتی فعالیت اجتماعی در قالب موسسه لازم است که با سمن‌های دیگر ارتباط بگیرند. از تجربیات آنها استفاده کنند و کارهای موازی را به حداقل برسانند. به قول دوستی گاهی می‌بینیم اول یک خیابان و آخر یک خیابان دو موسسه همزمان دارند روی یک موضوع به صورت موازی کار می‌کنند. ناخودآگاه برنامه‌هایشان همدیگر را خنثی می‌کند. خب این واقعا درد است. حتی در زمینه‌ی فعالان وبلاگ‌نویسی ببینید چند گروه تشکیل شده و چقدر حاضرند از تجربیات همدیگر استفاده کنند؟

متولی شبکه‌ها
سوال اصلی در این زمینه این است که چه کسی متولی مرتبط کردن تشکل‌ها با هم باشد. مشکل این نیست که کسی حاضر به قبول این سمت نیست. مشکل این است که همه فقط خودشان را قبول دارند! البته در مورد سمن‌ها بیشترین مسئله به ساختار آنها بر می‌گردد. سمن یک سازمان مردم نهاد است. خیلی کم پیش می‌آید که یک سمن در ایران بتواند اینقدر اعتبار و بودجه و مقبولیت عام داشته‌باشد که بقیه ان.جی.ا ها آن را به عنوان حلقه‌ی ارتباطی بپذیرند. اگر هم یک سازمان دولتی متولی این کار شود فعالیت‌ سمن‌ها زیر نظر دولت می‌شود و آزادی عمل ذاتی سمن را نخواهند داشت. دولت‌ها هم که در ایران بحمدالله و المنة(!) اینقدر در سیاست‌هایشان مستقل از نظام عمل می‌کنند که با تغییر هر دولت همه‌ی اهداف و برنامه‌ها و مدیران ریز و درشت عوض می‌شوند و کمتر کسی در این میان جان سالم بدر می‌برد.

تا به حال تلاش‌های زیادی برای مرتبط کردن‌ تشکل‌ها با یکدیگر بوده‌است. برنامه‌های دوره‌ای از طرف... در مشهد و کیش، فراکسیون سازمان‌های مردم نهاد در مجلس (+)، شورای هماهنگی تشکل‌های سراسری(+)، برنامه‌های اخیر سازمان ملی جوانان و ... . باید دید عاقبت کارمان را.

رویکردهای بین‌المللی
قبل از اینکه به این نشست بروم فکر می‌کردم فضای خیلی داغ فمینیستی باشد و برای همین ذوق زده شده بودم که بالاخره می‌توانم یک فمینیست را از نزدیک ببینم و بپرسم آیا واقعا می‌دانند به کجا دارند می‌روند و اینقدر برایش در تلاشند؟ دوست داشتم اطلاعاتم را در این باره محک بزنم. به قول یکی از شرکت کنندگان ما اگر با یک فمینیست واقعی مواجه بشیم اگر یک ساعت حرف بزنیم یک ساعت و نیم حرفی برای گفتن نداریم. کم کاری کردیم.

فکر می‌کردم یک آدم دانشمند آنجا پیدا شود که از او درباره‌ی چگونگی کسب مقام مشورتی سازمان ملل بپرسم یا اینکه در مورد اصلاح الگوی مصرف که فکرش مثل خوره به جانم افتاده مشورت بگیرم؛ اما هیچ کدام اینها نبود.

به رغم بزرگ‌نمایی که همه در نشان دادن فعالیت‌هایشان داشتند به نظرم خیلی روبنایی و کم اثر، کار می‌کردند. هیچ کس در این باره صحبت نکرد که چکار کنیم تا بتوانیم در باره‌ی موضوعات زنان اثری جهانی داشته باشیم. فقط یک کلیپ از سخنان مقام معظم رهبری پخش شد که ما در مسئله‌ی زنان از دنیای غرب طلبکاریم! همین.

فقط یکی دو تشکل بودند که فعالیت‌های اینترنتی و وبلاگ‌نویسی داشتند. راستی خانوم آسیه‌سادات بنیادی را هم به طور اتفاقی توانستم شناسایی و زیارت کنم. خانه‌ی دختران آفتاب از معدود تشکل‌هایی بود که مشخصا در زمینه موضوعات دختران و زنان فعالیت می‌کرد و همینکه مسئولش آشنا به فضای مجازی و صاحب وبلاگ بود به آینده امیدوارم کرد!

هدف عمده‌ی بیشتر تشکل‌ها توانمندسازی زنان بود و اصلا بحث این نبود که آیا وقت‌ آن نرسیده که در این همه کلاس‌های خوداشتغالی و قالی بافی و ... تجدید نظر کنیم و اول نیاز هر منطقه و هر قشر را شناسایی کنیم؟ بحث خیلی چیزهای مهم نبود.

به این نتیجه رسیدم که در جلسه‌های ساده‌ای که خودمان در قم در آن ساختمان قدیمی در آن اتاق طبقه‌ی دوم و با آن تخته وایت‌برد برگزار می‌کنیم خیلی جهانی‌تر و آینده‌نگرانه‌تر فکر می‌کنیم تا آن نشست دوروزه‌ی میلیونی در تهران!

سمند
بعضی سازمان‌های مردم نهاد (سمن)، دولتی(دال) فعالیت می‌کنند و سمند می‌شوند.
بار الها! ما را از سمند شدن به دور دار.

فمینیسم چند درجه
وقتی بحث‌های سازمانی و حقوقی و فمینیستی و اینها بالا می‌گرفت از دید ناظر نگاهی به شرکت کننده‌ها می‌انداختم. حس می‌کردم بادی به غبغب انداخته‌اند و خوشحالند ازینکه توانستند از آشپزخانه بیرون بیایند و اینقدر حرف‌های مهم بزنند.

پیش خودم می‌گفتم کمی از این فضای جوگیر کننده بیرون بیایید...اصلا شما اینجا چکار می‌کنید؟ خانواده‌تان کجا هست؟ فرزندان و همسرتان چه می‌شوند؟ آیا نهایت صلاح و مصلحت جنس زن در این است؟ آیا الان دیگر خیلی از زندگی‌تان راضی هستید؟
به کجا می‌رویم ما؟!



کلمات کلیدی : نشست شاخه‌های طوبی، سمن، اسراف الگوی مصرف

آسمان بار امانت

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/1/20 1:1 صبح

نویسنده مطلب: گل دختر

از روز دوم فروردین به فکر افتادیم که برای امسال که سال  اصلاح الگوی مصرف نامش نهادند کاری کنیم. کار خاصی هم که بلد نیستیم فقط می‏توانیم مطالعه کنیم و در موردش بحث کنیم و بعد به زبان خودمان بنویسیم. همینطور به ابعاد موضوع فکر می‏کردیم. به اینکه ساده‏ترین برداشتی که می‏شود از اصلاح الگوی مصرف داشت صرفه‏جویی است. اینکه اصلاح الگوی مصرف با رفاه در تضاد نیست.

اگر بگویم تقریبا بیست روزی هست که داریم در موردش حرف می‏زنیم و می‏خوانیم و همه‏اش فکر می‏کنیم عقب هستیم دروغ نگفته‏ام. شاید بعضی وقت‏ها به همدیگر گفتیم زود باشید بحث‏ها را ببندید تا زودتر کار را شروع کنیم. الان است که سال به انتها برسد.

دو روز پیش در شبکه‏ی خبر دیدم که فلان مسئول با نمی‏دونم کی دارند آرام و با حوصله در مورد ربط اصل 44 قانون اساسی و اصلاح الگوی مصرف صحبت می‏کنند.

من که هیچ کاره‏ی هیچ کجا هستم روزهاست که در التهاب فهمیدن و عمل به این صحبتم.
یک لحظه از تصور اینکه مسئولین کشور با توجه به حیطه‏ی اختیاراتشان چقدر وظیفه‏شان سنگین است سرم گیج رفت!

انتقاد رهبر انقلاب از برداشت غلط از نام سال




کلمات کلیدی : اصلاح الگوی مصرف، مسئولین

رسالت هنرمندان جدید

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/1/18 2:55 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

به بهانه‌ی «إن الله جمیل و یحب الجمال» جراحی بینی می‌کنیم، ناخن می‌کاریم، چروک پوست را صاف می‌کنیم، گونه می‌گذاریم، ابرو بر می‌داریم، تاتو می‌کنیم، چربی‌های زائد را برمی‌داریم، قد بلند می‌کنیم، فِرها را لَخت می‌کنیم، لَخت‌ها را فِر می‌کنیم، لازم باشد آب حوض هم می‌کشیم تا اثر ناتمام هنری خدا را تکمیل کنیم!




کلمات کلیدی : الله اجمیل، عمل زیبایی، حکمت خدا

کلاسم را آب برد!

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/1/11 12:39 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

صبح، یکی از دوستان تماس گرفت و گفت تمام خیابان‌ها را آب برداشته، مبادا به سرت بزند کلاس بروی! هر چه زنگ می ‌زدم جامعه‌الزهرا یا پشت خط می‌ماندم، یا مشترک مورد نظر در دسترس نبود. نظم پادگانی جامعه اینقدر هست که خیال برم داشت در این هوا هم کلاس برقرار است. این هفته که به خاطر کلاس مجبور شده‌بودم از سفرخانوادگی جدا شوم حاضر نبودم حتی یک جلسه‌اش را به خاطر باران از دست بدهم؛ ولو سیل ببرتم!

دوربینم را برداشتم؛ دل را زدم به سیل باران و چاله‌های آب. بماند که به محض پیاده شدن از ماشین شنیدم کلاس‌ها کنسل است و بعد خودم را زدم به آن راه و رفتم با آرامش از مسئول هماهنگی کلاس‌ها پرسیدم که ببخشید جسارتا آیا کلاس فلان استاد تشکیل می‌شود و ما خیلی مشتاق دیدار روی ماهشان هستیم و بعد قیافه‌ی نماینده‌ی تام الاختیار خدا که دیدید این هفته ما را به زور کشاندید سر کلاس و به خاطر همین بلای آسمانی نازل شد!؟

بماند... این‌ها برای خاطره بماند. گفتم خاطره‌ام را نقاشی کنم رفتم یک چتر صورتی رنگ خریدم. رنگ پلنگش! همه قوز کرده، تند تند توی حیاط راه می‌رفتند که زودتر به سرپناهی برسند. بند چترم را دور دکمه‌ی ژاکتم پیچیدم و به دکمه‌ی چادرم بستم. کیفم را مورب روی چادر انداختم و خلاصه یک مکانیزم پیچیده‌ که چتر را سقف خودم و دوربین کنم و عکس بگیرم.




مدیریت چادر در روزهای بارانی خیلی سخت است. هرچقدر جمعش کنیم پایین خیس‌شده‌ی چادر با هر قدم راه رفتن مثل شلاق ضربه می‌زند. اگر چادر فانوسی باشد، بیشتر هوا داخلش می‌رود و باید دنبالش دوید تا جمع و جور شود. اگر چتر دست نگیری که موش آب‌کشیده می‌شوی؛ اگر چتر بگیری باید قید رو گرفتن را بزنی.

هیچ وقت به چتر اعتقاد نداشتم. این بار در انعکاس آب و شیشه دنبال خودم می‌گشتم. حالا که همه‌جا پاک و زلال شده و رحمت خدا تا ترک‌های آسفالت خیابان هم جاری است چرا تشنه بمانیم؟

شهر قم، امکانات زیادی ندارد. خدا به سقف‌های چکه‌دار و مسافران نوروزی رحم کند.





کلمات کلیدی : عکاسی، چادر، قم، باران، چتر، چکه

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

الکسا