سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ازدواج به سبک «شمس العماره»

ارسال‌کننده : در : 88/8/28 4:18 صبح

به نام خدا
به قول معروف هر آغازی یه پایانی داره‏‏ «شمس العماره» هم تموم شد؛ با تمام محاسن و ومعایبش. موضوع داستان آدم رو یاد افسانه های قدیمی مینداخت؛ وقتی یه شاهزاده خانوم بین خواستگاران مختلفش که از راه های دور و نزدیک اومده بودند یکی رو انتخاب می کرد.
«لیلا» دختر جوان، زیبا و پولدار فیلم اول یه جورایی فمینیست بود و اصلا اعتقاد به ازدواج نداشت اما به خاطر وصیت پدرش و اصرار زیاد اطرافیان و فامیل تن به ازدواج داد. اون میخواست به سفارش پدرش عمل کنه بنابراین طبق لیستی از پسران مورد تایید که پدرش در وصیتنامه ش نوشته بود قرار شد یکی یکی برای خواستگاری بیان و لیلا از بین همه با اونی که دوستش داره ازدواج کنه.
گزینه های جالب و متفاوتی مطرح شدن؛ پسرانی همسن و سال از خانواده های مختلف که هر کدوم از نظر: قیافه،تحصیلات،اخلاق،کار و... لیست متنوعی از خواستگاران درست کرده بودن.لیلا
هر خواستگار چند قسمتی از سریال رو پر میکرد و این روند ادامه داشت تا قسمت آخر. ذهن مخاطب مدام درگیر تصمیم و انتخاب لیلا بود.
از طرفی دو-سه هفته قبل از اتمام سریال مسابقه ای پیامکی در شبکه ی دو اعلام شد که:«حدس میزنید لیلا با کدام یک از خواستگاران ازدواج میکند؟» طرح جالب و جدیدی بود و میتونست نکات آموزشی هم داشته باشه.
در قسمت آخر در یک اتفاق تصادفی لیلا پسر شوهر عمه ش رو پشت در میبینه و همانجا یک دل نه صد دل با یک نظر عاشق میشه و با همون آقا ازدواج میکنه.
محاسن سریال شمس العماره
1-نور و فیلمبرداری
2-بازیگران قوی
3-موضوع قصه
معایب
1-انتخاب نامناسب اسم داستان:
خونه ای که تو این سریال به شمس العماره معروف بود نه سنتی بود نه ایرانی و بیشتر شبیه خونه های پولدارهای اروپایی، کشورهایی مثل ایتالیا و اسپانیا بود.
چون مصالح به کار رفته تو این خونه بیشتر از سنگ و فلز بود در حالی که معماران قدیم از خاک و چوب استفاده می کردند. شکل پنجره، نرده، باغچه و حوض خونه هم به این قضیه اضافه کنید. در معماری خونه های سنتی ایران بیشتر از خطوط منحنی استفاده میشد در حالی که در این خونه خطوط صاف و شکسته هستند.
جالبش اینجاست که«فرهاد» یکی از خواستگاران لیلا هم که از فرنگ برگشته بود با دیدن اون خونه میگه:«با دیدن اینجا یاد خونه های سنتی ایرانی افتادم.»
2-اشتباه فیلمنامه در قسمت آخر:
 اینکه مخاطب رو درگیر انتخاب کردند طدح جدید و جالبی بود اما متاسفانه وقتی با اونهمه داستان و کش و قوسی که ایجاد کرده بودند عجله ای پیش میاد جوری که دیدن پسر و انتخابش فقط چند ثانیه طول میکشه. ممکنه بگید چند ثانیه ش رو نشون دادن ولی انتخاب لیلا که چند ثانیه ای نبوده و حتما ماجراهایی پیش اومده که باعث انتخابش بوده. بله درسته ممکنه ولی قضیه ای به این مهمی رو حتما باید نشون میدادند و میشه بگی این کمبود بزرگترین ضعف فیلمنامه بود.
مخاطبان در این مسابقه شرکت کردند و کلی سعی کردند که جواب درستی بفرستند . در قسمت پایانی و با دیدن انتخاب هول هولکی لیلا و فردی که جزو خواستگارها نبود این فکر به ذهن بیننده میرسه که اون مسابقه هم به قول معروف«سرکاری» بوده و حتی احساس میکنه یه جورایی بهش توهین شده. یعنی کسانی برنده شدن که پیامک زده بودند:«لیلا با هیچکدام از خواستگاران وصیتنامه ازدواج نمیکند.» (این ایراد اساسی فیلمنامه بود. انقدر عجولانه و سطحی تموم کردن سریال)
متاسفانه سازندگان نتونستن از این ابزار برای آموزش بیننده ها استفاده کنن.
در صحنه ی عروسی صدای لیلا پخش می شد که از اخلاق و منش بالای گزینه ی انتخابیش«داماد» تعریف میکرد اما چیزی از این اخلاق و نمش نشون داده نشد. چرا؟
آیا پول تهیه کننده تموم شده بود؟
آیا آقای «امین حیایی» بازیگر معروف و مشهور سینمای ایران چند دقیقه بیشتر وقت آزاد برای بازی در این سریال نداشت؟
آیا تلویزیون دیگه حاضر نبود برای قسمت هاب ییشتر پولی بپردازه؟
آیا یکی از بازیگران نقش اصلی سریال قرارداد تازه ای با فیلم جدیدی بسته بوده و میخواسته بره و کارگردان مجبور شده سمبلش کنه؟
عشق بهتر است یا ثروت؟
شاید عده ای از دخترها و زنان جوان با دیدن «شمس العماره» این فکر به ذهنشون رسیده که کاش جای لیلا بودند و اونهمه ثروت داشتند تا خواستگاران بهتری براشون می اومد بنابراین اونها میتونستند خوشبخت تر باشند ولی واقعیت اینجور نیست.
چند وقت پیش تو یکی از سایت های معتبر(که الان اسمش یادم نیست) خوندم که نوشته بود: گرانترین و مجلل ترین تالار عروسی تهران که عروسی آقای «علی دایی» هم اونجا بوده تصمیم میگیره طی جشنی همه ی زوج هایی رو که اونجا مراسم عروسی شون رو گرفتند دعوت کنه وقتی مسئولین اونجا با همه ی عروس دامادها تماس میگیرند متوجه میشن: بالای 60 درصد کسانی که عروسی شون تو اون تالار بوده از هم جداشدند.
یعنی پول زیاد نتونسته اون زوج های جوون رو به خوشبختی و تفاهم برسونه.
 اصل و نسب
تو این سریال بارها صفت«با اصل و نسب» بودن و اصیل بودن در مورد خواستگاران و البته خواستگاران پولدار مطرح شد. یعنی به جز اولین خواستگار«شاهرخ خان» که پولدار نبود در مورد بقیه این نکته که «از خانواده ی اصیلیه» تکرار میشد. اما آیا واقعا اصیل بودن یعنی پولدار بودن و هر کی پولداره اصل و نسب داره؟ و آیا بی پولها نمیتونن اصیل باشن؟«پول داشتن یا نداشتن مسئله این است؟»!
تو روایات داریم وقتی دختری میخواد ازدواج کنه باید خانواده ی همسرش رو هم بررسی کنه چون اگه دختردار بشه، دخترش به عمه ش میره. و اومده وقتی پسری خواست ازدواج کنه خانواده ی دختر رو هم بشناسه چون اگه پسر دار بشه، پسرش به دائیش یعنی برادر این دختر میره.
کاش آخر فیلمنامه ی شمس العماره اینجوری خراب نمیشد و حداقل طی دو-سه قسمت ذهن بیننده قانع می شد که لیلا طرف رو شناخته بعد انتخابش کرده نه با اولین نگاه و یه نظر! بعد فیلم می رفت به سال ها بعد که صاحب بچه یا بچه هایی می شدن. اینجوری خیلی خوب میتونستن نتیجه ی انتخاب درست یا غلط لیلا رو با صالح بودن یا نبودن بچه ها نشون بدن. متاسفم!

پی نوشت: این مطلب رو به خاطر لبیک به دعوت وبلگ دوست عزیزم بی صدا و شرکت در مسابقه ی پیوند آسمانی نوشتم.




کلمات کلیدی : دختر، ازدواج، شمس العماره، پیوند آسمانی، لیلا

دنیای - خدابیامرز- دخترانه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/8/1 12:53 صبح

روز دختر به خیلی‌ها پیامک زدم که تبریک بگویم. در جواب‌اش پیامک‌های قشنگی هم گرفتم. یکی‌اش این بود: «روزت مبارک. امیدوارم مثل حنا با مسئولیت، مثل کوزت صبور، مثل ممول مهربان، مثل جودی شاد و سرزنده و مثل سیندرلا خوشبخت باشی. »
پیامک را که برای خواهر دوازده ساله‌ام خواندم بعضی از این شخصیت‌ها را نمی‌شناخت. دلم گرفت. من با این‌ها زندگی کرده‌بودم. با دیدن زندگی اینها بزرگ شدم، آن وقت چطور ممکن است یک دختر دوازده ساله اینها را نشناسد؟!
احساس می‌کنم مادربزرگش هستم نه خواهر بزرگتر! از بس که کودکی‌مان متفاوت بوده؛ آن هم فقط با حدود یک دهه اختلاف سن.



شخصیت‌های محبوب ما دختربچه بودند. حنا، کوزت، ممول، دختر مهربون، جودی، آن شرلی، پرین، هایدی، لوسیمی و ... . غیر از جودی که شیطنت‌هایش کمی از رفتار دخترانه خارج می‌زد بقیه‌شان دامن رنگی چین‌دار می‌پوشیدند، موهایشان را روبان می‌بستند و وردست مادرشان در آشپزخانه سرگرم بودند. دخترها قرمز پوش بودند و پسرها آبی. حتی خانوم کوچولویی که با پسر شجاع دوست بود یا بلفی و لیلی بیت را که می‌دیدیم می‌گفتیم خب همسایه هستند و هم‌بازی. یعنی غیر از این در فرهنگ‌ مفاهیم‌مان تعریف نشده‌بود.

آن وقت الگوی دختران امروز ما شده باربی. باربی با اندامی زنانه، وسایلی زنانه ورفتارهایی زنانه. حتی نسخه‌های – مثلا- اسلامی‌اش را هم که به اسم فولا و غیره و ذالک بسازند دردی دوا نمی‌کند. الگوی زنانه باربی دنیای دخترانه‌ها را به تاراج برده. دختران ما بچگی نکرده بزرگ می‌شوند و بزرگ نشده وارد دنیای زنانه می‌شوند.
نمی‌گویم حنا و پرین و لوسیمی الگوهای خوبی برای الان هستند؛ نه.! دریغ از یک روز درس و  دانش. آنها که همه‌اش داشتند در مزرعه و باغ و بستان می‌گشتند و حلقه گل درست می‌کردند!

دنیای دخترانه نشاط و شوق زندگی است. نمی‌شود آن را از سنوات عمر حذف کرد و بچه‌ها را بدون تغذیه روحی و بی‌مقدمه وسط معرکه زنانه انداخت.
خیلی درد است که بچه ده ساله از نگاه‌های معنا دار بازیگران زن و مرد سریال بگوید پس چرا از همدیگر خواستگاری نمی‌کنند؟ خسته شدم دیگر!
این بلوغ زودرس، دختر بچه‌ها را به کجا می‌کشاند؟

+ لینک این مطلب در شبکه خبر دانشجو
+ گفتگوی آزاد درباره این مطلب در باشگاه مهندسان ایران

+ برای نسلی که فراموش شده‌اند.



کلمات کلیدی : رسانه، زنان، دختر، بلوغ زود رس، عروسک، باربی

انواع خرید

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/6/28 10:0 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

دیروز دیدم زهرا خانوم در وبلاگ‌اش (+)‌ پستی نوشته با عنوان «2 کار حال خوب کن» (+). با این مضمون که ایشان هر وقت احوالشان بد می‌شود خرید و آشپزی بهشان کمک می‌کنند تا احساس بهتری پیدا کنند. مطلب را در گوگل ریدر شیر کردم و نوشتم  هیچ کدام! امروز دیدم ویار کفش و گوشواره (+)‌ را هم به لیست «کارهای حال خوب کن» اضافه کرده‌اند!


زهرا خانوم خیلی ساده و صادقانه نوشته‌اند. واقعیت همین است که بیشتر دخترها همینطوراند. با اینکه خانوم‌ها به کمی خسیس بودن معروف هستند؛ اما پای خرید زینت آلات و لباس و هرچه که بشود از خریدنش لذت برد می‌رسند عنان از کف می‌دهند!

چند ماه پیش  با کوثر (گلسا) و بزرگوار دیگری بحث مفصلی سر همین موضوع داشتیم که آیا خریدن لذت‌بخش است یا نه؟ و اصولا لذت چیست که می‌شود در دید زدن ویترین مغازه‌ها و حتی نخریدن اجناس چشیدش؟

من فکر می‌کنم خرید یک جنبه لذت دارد و یک جنبه نیاز. از بعد لذت‌شناسی‌اش تنوع و رنگ و مدل در هرچیزی که باشد شایسته خریدن است! روحیه سرزنده دختران و نشاطی که به زندگی می‌دهند اقتضا می‌کند هرازگاهی با ابزار و وسایل پر زرق و برق دوپینگ کنند و روحیه‌شان را حفظ کنند. بیشتر شور زندگی دختران جوان قدیم‌الزمان تروتمیز کردن بچه و گذاشتن غذای جاافتاده جلوی آقای همسر بوده ولی حالا دوره زمانه عوض شده!

نمی‌دانم چرا از جنبه لذت‌شناسی خرید نمی‌توانم مثل باقی دختران رفتار کنم. حتی نمی‌توانم مثل زهرا با شور و شوق درباره خرید کردن بنویسم. نه اینکه اجناس پشت ویترین به من چشمک نزنند، نه اینکه پول خریدش را نداشته‌باشم؛ اما سعی کردم خودم را به خرید لذت‌گرا عادت ندهم. بحث مالی‌اش به کنار، فکر می‌کنم بعضی اجناس را اگر مفت هم به خانه بیاورم ضرر کرده‌ام چون روح‌ام به تنوع طلبی عادت می‌کند و دیگر مهارش از دستم خارج می‌شود. چون می‌دانم عاشق رنگ‌ام و شدیدا مستعد معتاد شدن به خرید لذت‌گرا!
فقط گاهی بعد از امتحانات یا اوقات سخت زندگی هدیه کوچکی برای خودم می‌خرم آن هم به شرط کاربرد! این روش را به کسی توصیه نمی‌کنم چون به ویژگی‌های روحی بستگی دارد؛ اما چیزی که باعث می‌شود گاهی از خرید کردن دخترها کلافه شوم جنبه خرید مایحتاج است.

بعضی دخترها نمی‌توانند مرز بین خرید مایحتاج و خرید لذت‌گرا را تشخیص دهند. در خرید لذت‌گرا شما محدودیت زمانی ندارید، از سرخوشی خرید می‌کنید، لزومی ندارد که جنس خریداری شده در زندگی‌تان به دردی بخورد، سر و صورت ظاهری جنس حتما باید پسندتان شده باشد و هزار و یک تفاوت دیگر. خرید مایحتاج یکی از کارهای مهم و جدی زندگی است اما خرید لذت‌گرا یک تفریح است.

تفاوت مهم این دو نوع خرید در این است که برای خرید مایحتاج باید از قبل تصمیم‌تان را گرفته‌باشید که چه جنسی با چه بازه قیمتی و تقریبا چه مدلی نیاز دارید. شما وقت کافی ندارید که تمام مغازه‌ها را بگردید. اگر لباس یا وسیله مورد نظرتان را در همان مغازه اول دیدید شک نکنید و بخرید. اگر هنوز قوای روحی کافی برای این کار ندارید پس از خرید – جان من- دیگر ویترین مغازه‌ها را نگاه نکنید تا پشیمان نشوید!

بارها شده که با مادرم وارد مغازه‌ای شدیم و دیدیم مغازه‌دار برای چند مشتری خانوم اجناس را پخش میز کرده و آنها هم دارند با هم مشورت می‌کنند. نگاهی به میز می‌اندازند، یکی‌شان یواشکی می‌رود مغازه بغلی و برمی‌گردد. یکهو نظرشان عوض می‌شود و جنس دیگری طلب می‌کنند. مغازه‌دار هم که گرم پاسخ به مشتری‌ها است نه صدایمان را می‌شنود نه سیاهی چادرمان نظرش را جلب می‌کند. اگر قم نباشیم که با ورودمان به مغازه سگرمه‌هایش هم در هم می‌رود. ما طبق تصمیم قبلی پنج دقیقه نشده لباس یا وسیله‌های مورد نظرمان را پیدا می‌کنیم و بی چک و چانه مبلغ را می‌گذاریم روی میز مغازه‌دار. خلاصه به اینجای ماجرا که می‌رسیم لباس‌هایی که انتخاب کردیم چشم خانوم‌های مشتری را می‌گیرد با دست جنس‌اش را وارسی می‌کنند و بی‌خیال تمام اجناسی که مغازه‌دار برایشان باز کرده می‌پرسند: «از این  دیگه ندارید؟» معمولا هم ندارد!

البته از حق نگذریم همه خانوم‌ها نقطه ‌ضعف‌هایی در امر خرید دارند. مثلا این روسری‌های ارزان‌قیمت و خوش‌رنگ و لعاب کربلا و مکه بدجور دلم را ضعف می‌اندازد که آن هم به تازگی تحت کنتزل‌ام درآمده!



کلمات کلیدی : دختر، لذت، خرید

اندرونی

ارسال‌کننده : در : 88/6/10 5:52 عصر

زنان موفق

نویسنده مطلب: گلسا

وقتی درباره‌ی زنان بنام و موفق، چیزی می‌خوانم یا می‌شنوم؛
در پس همه‌ی حس تحسین‌برانگیزی که در وجودم زنده می‌شود؛
کنجکاوانه دوست دارم بدانم کسی که هم در تحصیلات و هم در کارهای اجرایی و تخصصی به عنوان یک زن موفق شناخته می‌شود؛
برای همسرش چگونه زنی است،
برای فرزندانش چگونه مادری است
و برای خانواده‌اش چطور دختری است.




کلمات کلیدی : وظیفه، مادر، زن، دختر، موفقیت، زنان موفق، همسر

چرا و به چه علت

ارسال‌کننده : در : 88/5/21 6:12 عصر

به نام خدا
نویسنده: گل بانو
ماهی و تور و توربافی
 از مهمترین سئوالات مطرح شده ی ما در مورد دستورات خداوند علت و چگونگی انجام آنها است: چرا نماز بخوانیم؟ چرا روزه بگیریم؟ چرا خمس بدهیم؟ چرا حج برویم؟ و... چطور نماز بخوانیم؟ چگونه روزه بگیریم؟ و چطور خمس بدهیم و...
به یقین اگر ما علت انجام حکمی را بدانیم راحت تر میتوانیم به چگونگی آن برسیم و آن وقت است که از صمیم قلب و با اشتیاق تمام، حدود آن را می پذیریم.
علما و مراجع در بسیاری از موارد «حکم کلی» به ما میدهند و کمتر دیده شده که «مصداقی» حکم بدهند. مثلا در مورد موسیقی: نمیگویند«فلان ترانه ی آقای الف مجاز است ولی بهمان ترانه ی آقای ب حرام است و دیگری مکروه است و...» بلکه حکم موسیقی حرام را به صورت کلی بیان میکنند:«موسیقی مطربی و غنایی حرام است.» یعنی ما باید این حکم را با موسیقی مورد نظر تتبیق دهیم اگر «غنایی» بود حرام است(حتی اگر از وزارت ارشاد مجوز داشته باشد و از صدا و سیما پخش شود.) و گرنه حرام نیست. اینها همه از چگونگی موسیقی حرام و غیر حرام بحث می کرد اما اینکه «
چرا موسیقی غنایی( موسیقی که انسان را به رقص وادارد) و موسیقی مطربی(موسیقی مخصوص مجالس لهو لعب) حرام است؟» سئوال مهمی است که هرکس باید خود به دنبال یافتن جواب آن باشد. اما چرا؟ شاید به این دلیل است که ذهن تشنه ی هرکس را جواب خاص خودش سیراب می کند! شاید به قول معروف:«هدف آموزش تور بافی ست نه دادن ماهی حاضر و آماده به دستمان!»
ندانستن عیب استدختر ایرانی
در مورد حد و حدود حجاب زن و مصداق های مربوط به آن؛ اینکه «کجاها باید پوشانده شود» و «چادر بهتر است یا غیر آن»، زیاد بحث شده است اما به نظر می رسد در مورد علت و چرایی وجوب حجاب کمتر صحبت شده و کمتر نوشته شده است.
 فلسفه ی حجاب چیست؟ چرا خداوند به زنان دستور داده که به جز برای همسرشان برای هیچ مردی خودنمایی نکنند؟! به چه دلیل خداوند مردان را امر کرده که به جز همسرشان به زن دیگری نگاه(نگاه خاص) نکنند؟!
شاید اگر هر دختری بداند «علت وجوب حکم حجاب» را هیچگاه در موردچگونگی اش سردرگم نشود.
آیا دلیل کمرنگ شدن تقید به حجاب در ایران اسلامی ما نپرداختن به فلسفه ی حجاب است؟ حتی به نظر می رسد مخالفان حجاب و به خصوص فمینیست ها هم در مورد «علت بودن یا نبودن حجاب» حرف منطقی و عاقلانه ای ندارند. حتی متولیان فرهنگ هم کمتر به این موضوع توجه کرده اند.
 اما واقعا چه کسی در این راه کم کاری کرده است؟ چه نهادی جای انجام یک کار علمی منسجم در مورد «علل وجوب حکم حجاب»را با لقمه ی حاضر و آماده ی«رعایت حجاب اسلامی الزامی است» عوض کرده است؟ حوزه؟ دانشگاه؟ یا هر دو؟!
یک تجربه
وقتی وارد سن نوجوانی شدم بحث حجاب برایم شروع کرد به پر رنگ شدن. خوب یادم می آید به حجاب همه ی زنان اطرافم از مادرم تا فامیل و همسایه و حتی خانم معلم و ناظم و مدیرهم توجه می کردم. می خواستم ببینم «با حجاب بودن یا نبودن» چه تاثیری در زندگی خود زن ودر زندگی اطرافیان و در نهایت جامعه دارد؟ کم کم به نتایج جالبی هم رسیدم تا آنجا که سال دوم دبیرستان علی رغم مخالفت پدرم و در کمال بهت و حیرت دوستان و اطرافیانم «چادری» شدم. تعجب دوستان و اطرافیانم از آنجا بود که من چند سال سئوالاتم در مورد حجاب و نتایجی که به آن می رسیدم را با هیچکس در میان نگذاشته بودم، حتی با مادرم. و مخالفت پدرم با چادری شدنم به این دلیل  بود که فکر میکرد متین و سنگین بودن هیچ ربطی به چادر و اصولا حجاب ندارد.
از آن موقع ده سال می گذرد. امروزپدرم به یقین رسیده است که با حجاب داشتن و چادرسرکردن(چادر سرکردن درست) یکی از بهترین انتخاب هایم در زندگی بوده است. من هم از این نتیجه به خود می بالم و سپاسگذار خالقم هستم. بعد از من بعضی از دوستان و تعدادی از دختران فامیل هم چادری شدند. الحمد لله
شنیده ها و دیده ها
چند هفته ای است در خدمت دانش آموزان نخبه ی رشت هستیم. شنیده ام که می گویند:«رشت درعدم تقید به حجاب کامل اول و تهران دوم است.» به آنچه شنیده ام مطمئن نیستم اما از ابتدای تابستان و حضورم در جمع دختران خوش اخلاق شهر رشت به یقین رسیدم که متاسفانه مسئولین فرهنگی استان گیلان درنرساندن اطلاعات لازم در مورد فلسفه ی حجاب، چرایی و چگونگی اش به حداقل ها اکتفا کرده اند.
آیا داشتن میز و صندلی و پست و مقام از آینده ی دخترانمان مهمتر است؟ ای کاش چند تا از این مدیران نگاهی به برگه ی سئوالات و نظر خواهی دختران می انداختند. با یک بغل پوشه از سئوالات ریز و درشت دختران در مورد حجاب میخواهم فریاد بزنم: «خانم ها و آقایون مدیر! به داد اسلام برسید!»
این روزها با چادرم و نقابی که بر چهره دارم وقتی در خیابان «مطهری» و اطرافش قدم میزنم یا وقتی بچه هایم را به «پارک ملت» می برم، روسری ها به جلو کشیده می شوند؛ بی آنکه حرفی بزنم یا حتی نگاه معنا داری بیاندازم. مردم کوچه و خیابان وآن ها که پارک آمده اند به دخترکان رنگ و وارنگ اطرافشان بی توجهند اما تمام رفتار، حرکات و گفتار مرا زیر نظر دارند؛ از ابتدا که مرا با چادر لبنانی و نقابم می بینند تا جایی که در دیدشان هستم. حتی وقتی دختر و پسرم را سوار سرسره یا تاب میکنم گوششان را تیز میکنند که بشنوند آیا فارسی حرف میزنم یا نه!
آیا مشکل از نبودن الگوست؟ نمیدانم...




کلمات کلیدی : حجاب، چادر، زن، دختر، موسیقی، احکام

<      1   2   3   4      >

الکسا