ارسالکننده : در : 89/7/9 9:46 صبح
من ِ دختر میگم آزادی!
توی پسر هم می گی آزادی!
من ِ دختر حجاب رو می ذارم کنار
تو پسر هم اندامت رو عرضه می کنی
اینطوری متحد بشیم...
متحد بشیم تا حرف خدا رو خاک مالی کنیم .
این حرفها دلش رو راضی نکرد، یعنی چی؟! چیو لگد مال کنم؟! با کی میخوام بجنگم؟!
من به یک خدا اعتقاد دارم، یک آفریننده، خدایی که من رو بوجود آورد، بهم نفس داد، بهم قدرت تفکر و تعقل داد، قدرت تصمیم گیری داد.
با این حال با فشار و اجبار منو تو منگنه نذاشت و گذاشت خودم انتخاب کنم.
گذاشت خودم انتخاب کنم، ولی با این حال راه رو نشونم داد.
حالا نمک بخورم نمک دون بشکنم؟!
فکر میکنم بواسطه ی این کار، خودم رو بیشتر خاک مالی می کنم تاحرف خدا رو.
چون طلا هر چقدر هم روش خاک ریخته بشه بازم طلاست.
کلمات کلیدی :
حجاب،
آزادی،
دختر،
پسر،
اعتقاد،
اتحاد،
قدرت انتخاب،
طلا
ارسالکننده : در : 88/10/1 12:33 عصر
طرف داشت از توی خارها میرفت، هی احتیاط میکرد و فکر میکرد که پایش را کجا بگذارد که پَر لباسش به خارها نگیرد و زخم و زیلی نشود. رفیقش جلوتر از او، بیخیال خارها و تکهپاره شدن لباسها و مجروح شدن پاهایش، تند و تند قدم برمیداشت؛ غافل از اینکه در دو متریشان، جاده آسفالتهای کشیدهاند!
شده است حکایت الان ما! آمدهایم پشت سر پرچمداران آزادی و برابری جنسیت راه افتادهایم و سعی داریم یک جورهایی اسلامیاش کنیم. افتادهایم وسط خارها و هی چپ و راست میشویم که خراش برنداریم و همهاش دل خوش کردهایم به آن چند تا شاخه گلی که وسط خارها سبز شدهاند؛ غافل از اینکه شاید راه کم دردسرتری هم وجود داشته باشد. خوشحالیم که آزادی داریم، میتوانیم درس بخوانیم، دانشگاه برویم، توی جامعه فعال باشیم، کار کنیم، دستمان توی جیب خودمان باشد، توی رشتههای ورزشی همصف مردان باشیم و توی خلق آثار هنری ازشان پیشی بگیریم.
خوشحالیم که «نسبتاً» آزادیم. اما حالا این آزادی به قیمت از دست دادن چه چیزهایی حاصل میشود، مهم نیست. این آزادی چقدرش با فطرت ما سازگار است، کاری نداریم. چقدر به نفع نظام جامعه است، نمیدانیم. چقدر در جهت هدف خلقت و سعادت اخروی است، بهش فکر نمیکنیم. همین که نسبتاً آزادیم و داریم فاصلهمان را با مردها کم میکنیم و نیازمان را از آنها میبُریم، کافی است.
اینها را یک متحجر خانهنشین نمینویسد. اینها را گلسایی دارد مینویسد که از وقتی یادش است سر توی کارهای مختلف کرده و حضور در جمع و جامعه و کار و کارگروه، برایش حکم آب حیاتبخش را دارد. اما از هفتهی پیش که این مطلب را نوشتم و بازخورد مطلب را دیدم، تا به امروز دائماً دارم به همین چیزها فکر میکنم.
به اینکه دستاورد همهی این آزادیهای نسبی ما، همهی این موفقیت(!)های زنان، برای خودشان، برای جامعهشان و برای آخرتشان چه بوده است؟
به اینکه چرا توی سیرهی پیامبر(ص) و در کلام علی(ع)، بزرگترین جهاد زن، «همسرداری» معرفی شده است(1) و نه حصول استقلال مالی و کسب فلان رتبهی علمی و امثال اینها. «بزرگترین جهاد» خیلی حرف توی خودش دارد ها! هم سختترین است، هم جهادکنندهاش برترین است و هم نشانهای است از کمال. این موفقیتها و «لزوم حضور»ی که امروز ازشان بحث میکنیم، توی سیرهی معصومین چه جایگاهی دارد؟
تمام این هفته به این فکر میکردم که چقدر تعاریف ما از «پیشرفت»، «موفقیت» و «رشد» درست است و مطابق با هدف خلقت، و تا به حال چند بار نشستهایم اینها را برای خودمان بازتعریف کردهایم؟ و چطور شد که تفکر کهن ما زنان، تغییر کرد و فخر و رشد را در اموری مثل تحصیلات و درآمد و کسب مدال دیدیم؟
شاید دربارهی چند خط آخر، بیشتر بنویسم...
1. جهاد المرأة حسن التبعّل (وسایل شیعه ج 11، ص 15). این حدیث ظاهرا از پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و امام هفتم(ع) نقل شده است.
کلمات کلیدی :
آزادی،
زن،
فطرت،
آخرت،
سعادت،
شرع،
بازتعریف مفاهیم،
برابری جنسیت
ارسالکننده : گل دختر در : 87/11/27 1:43 عصر
با چادرهای گل گلی رنگ و وارنگ شروع شد. عشق نه سالگیام این بود که چادر مشکی بپوشم و وقتی با خانواده به پارک یا فضای سبزی میرفتیم اولش از مادرم اجازه بگیرم، گوشههای چادرم را محکم بگیرم و دستانم را باز کنم. از پشت سر، شکل یک نیمدایرهی مشکی میشدم که دستانم قطر دایره را میساخت. بعد شروع کنم به دویدن... خوشم میآمد که باد، چادرم را حرکت بدهد و بالا و پایین ببرد. اگر بخواهیم از دید قواعد فیزیک نگاه کنیم چادر باید سرعتم را کم میکرد چون سطح مقطع اصطکاکم با هوا زیاد میشد؛ اما من سریع و کودکانه میدویم. از فرودگاه چمن با بال چادر میخواستم پرواز کنم.
نمیدانم چرا برای دویدن، چادرم را در نمیآوردم. آن زمان چادر برایم یک لباس تفننی بود. حتی بعضی وقتها در مهمانیهای خانوادگی با بلوز و شلوار بودم و البته روسری؛ اما عشقم چادر بود و چمن و چابکی!
این روزها کمتر میدوم. فقط گاهی از روی جدول خیابان راه میروم. حالا وقتی نسیم، چادرم را تکان میدهد و به گذشتهام نگاه میکنم خوشحالم که آزادانه هویتم را انتخاب کردم.
کلمات کلیدی :
حجاب،
کودک محجبه،
چادر،
آزادی،
هویت