سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توان ! زنان

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/10 6:34 صبح

روز آخر هفته زن را در ارتفاعات شیراز با فریادهای مرگ بر اسرائیل به اوج رساندیم !

راهپیمایی و کوهپیمایی بانوان شیرازی در حمایت از خواهران فلسطینی شان به همت دفتر بانوان استانداری

 گفتیم شاید در اوج ، نوای مرگ بر اسرائیل زودتر به گوش خدا برسد و برایشان آستینی بالا بزند! با اینکه هنوز دقیقا نمی دانم چقدر این حرکات و مشابهش نظیر راهپیمایی و اعلام بیانیه و محکوم کردن میتواند موثر باشد ؛ خب ...این هم از بیانه اول گل دختر :

 من نوبه خودم و به نمایندگی از گل دختران مسلمان ایرانی اقدامات جنایتکارانه ، وحشیانه و بی رحمانه اسرائیل را محکوم می کنم ، با مردم آواره و بی نوای فلسطین ابراز همدردی می کنم و برای بازماندگان و نماندگان علو درجات را از خداوند متعال خواستارم

 هر که اثرش را دید بی نصیبمان نگذارد و ما را برای اعلام بیانه های آتی دل گرم کند . فعلا که بیش از این در وسعمان نیست .

 از کوه که برمی گشتیم جمع کوچکی در کنار باغی جمع بودند ،پرده ای حائل زن و مرد در میانشان بود و روحانی ای که بالای منبر که نه صندلی رفته بود . دعای ندبه داشتند در آن صبح جمعه و به قول خودشان چند سال . چون بقیه همراهان مشغول صحبت بودند ، دقائقی ، همانطور که از 360 درجه اطرافم عکس می گرفتم به صحبتهای جناب سخنران هم گوش فرا دادم .

شاید اگر یک دختر کم عقیده خوشگذران بودم که صبح جمعه به همراه بروبچز برای هواخوری به چمران آمده بودم آن حرفها برایم تلنگری می شد و هدایت می شدم! شاید سهیلا آرینی دیگر می شدم .

....

طرح مبینا هم همچنان به پیش می تازد . چهارشنبه و پنجشنبه این هفته هم به خوبی برگزار شد . چهارشنبه صبح ، سخنرانی دکتر موذن به همراه اسلاید بود در باب مبحث « فتح جهانی » و « دنیای قشنگ نو » که در آخر مبحث فتح جهانی به طرز زیبایی ربطش دادند به حکومت موعود مسلمانان و حضرت مهدی (عج) و اشک همه را در آوردند ... البته اشک عالمانه  .بعد از ظهر هم نمایش فیلم «ازدواج به سبک ایرانی » داشتیم و بعد کارگروه های نقد فیلم . از یک صبح تا بعد از ظهر مطالب دهن و ذهن پر کنی نوش جان فرمودیم . فکرش را بکنید شبش می روی باغ عفیف آباد ، نمایشگاه توانمندی های زنان . و به چشم خود ببین توانمندی های زنانمان را قربونشون برم !

در این عصری که همه دارن هم را هپلی هپو می کنند و مغزهایمان را شستشوی اساسی می دهند به قول عزیزی برای بانوی ایرانی مسلمان امروز ، شفته شدن برنجش مهم تر از کشته شدن خروار خروار فلسطینی و این روزها لبنانی زیر آتش خشم اسرائیل است ...

متأسفم .

 




کلمات کلیدی :

دژ جامعه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/10 6:34 صبح

دیروز یه نفر حین چت با تعجب ازم پرسید : مگه دخترا هم طلبه می شن؟!

گفتم بابا ، اختیار دارین . اونجایی که ما درس میخونیم چند هزار تا دیگه هم کیش ما هست . از 50 تا کشور جهان طلبه دارن . برای خودش عالمی داره جامعه الزهرا . مثل یک شهر کوچیکه . ساختمون اداری ، مهد کودک ، همه رقم کلاسها و دوره های آموزشی ، مراکز تحقیقاتی و کتابخانه و پژوهشگاه . خیابونهایی که آسفالت شده و اسم هم دارن . یه خوابگاه بزرگ که هنوز برای من مجهول الهویه هست . فروشگاه و کتابفروشی که خوابگاهی ها رو از خرید کردن بیرون از جامعه الزهرا بی نیاز می کنه .

یه حیاط با صفا ، مزین به انواع گل و بلبل و نیمکت و  چمنی که به سختی میشه تو بوستانها ( یعنی در واقع زمین های بیابان زدایی شده ) ی قم پیدا کرد . دو سه تا حوض بزرگ با فواره که وقتی روشنش می کنن و صداش داخل کلاس هم میاد موسیقی متن صحبتهای استاد میشه . یکی بهم می گفت شنیدم میرن توی اون حوضها شنا ... گفتم : واااااااا . چه حرفا !

طی تفکراتم به این نتیجه رسیدم که اداره جامعه الزهرا دو اصل کلی داره .

----------------------------------------------------

 

1-       اصل اشکال شرعی . مصادیق : در فصل بهار ، نوشته ای بر روی دیوار ها و نزدیک باغچه ها ->چیدن گلها اشکال شرعی دارد . باور کنید حتی یک ساقه بدون گل ندیدم . با اینکه بوی خوش گلها همه رو مست می کرد و رنگهای زیباشون هر دختر صاحب ذوقی رو به وجد می آورد .

 کاغذی که روی آسانسورها زدن -> سوار شدن بیش از 12 نفر اشکال شرعی دارد . ( توجه کنید به علت سیل کثیر خواهران طلبه آسانسورهای جامعه الزهرا مثل آسانسورهای بیمارستانها هست و برانکارد هم توش جا میشه !)

امروز می خواستم سر کلاس شکلات بخورم ، ترسیدم اشکال شرعی داشته باشه ! بعد میشه لقمه حروم ، با خون و گوشتم آمیخته میشه و دیگه به کمال نمی رسم !

دسته های صندلی تمیــــز تمیـــــز . حتی یه تقلب کوچیک هم روش نمی بینی . خب گاهی پیش میاد خودکار آدم نمی نویسه مجبوره روی دسته صندلی جایی امتحانش کنه . مجبوره دیگه !  اما نفوذ  معنوی اینقدر بالاست که حتی در خفا هم حاضر نیستم همچین کاری بکنم .

----------------------------------------------------

 

2-       اصل اعتماد : همه به هم اعتماد متقابل دارن . امتحان های هفتگی رو نماینده امتحانی و بدون حضور استاد برگزار می کنه . بچه ها خودشون برگه ها رو تصحیح می کنند و نمره ها رو وارد می کنند . اگه بری فروشگاه و مقدار پولی که طلب داشتی رو یادآوری کنی ازت دلیل و مدرک نمی خوان . اگه بری کتابخونه و بگی جریمه دیر کرد کتاب رو قبلا دادی قبول می کنن . نتیجه این اعتماد هم آرامش هست . آرامشی که طلبه ها از اعتمادی که بهشون دارن بدست می آرن و آرامشی که مسئولان از حذف وظایف زاید دارن .

----------------------------------------------------

 

از برادرم شنیدم بهش میگن دژ جامعه . بدک نمی گن . با اون دیوارهای بلندش و ورودی و خروجی های سخت گیرانه اش کم از دژ نیست .

امروز استاد صرفمون ده دقیقه ای تاخیر داشت . وقتی علت رو جویا شدیم به جای اینکه بگه از سرویس جا موندم گفت : امروز سرویس جا موند !

ولی برای من امروز سرویس جا نموند و استثنائاً توفیق همراهی ام رو داشت . و این مهم نشانه این بود که من امروز ده دقیقه زودتر به  کلاس جامعه الزهرا می رسم . چون مسیر زیادی که باید از در ورودی تا در کلاس رو پیاده برم سرویس جان متحمل شدن .

وارد ساختمون که شدم دخترها داشتند  با هم دعای عهد را از حفظ میخواندند . برنامه هر روز هست ولی من معمولا نمی رسیدم . ترم قبل ، از اینکه حفظ نیستم خجالت می کشیدم والکی لبهام رو تکون می دادم ولی این ترم کمال هم نشین در من اثر کرد ! خیلی قشنگ می خوندند . باید پیشنهاد بدم یه گروه کر دعای عهد از خواهران طلبه جامعه الزهرا تشکیل بدن ! دقیقا مثل اون نواری که نه اسمشو می دونم نه نشونی ازش دارم که بگم بهتون .

« دژمون رو دوست دارم . فقط اگه یه ریزه دیوارهاش کوتاه تر بود تا نسیم اون ور دیوار هم بهشون می خورد و فکری به حال فضای بگیر ، ببند جامعه مدنی هم بودند بهتر بود »

سعی کردم خیلی ساده بنویسم . چون همین ساده های من لااقل برای همون جناب که ذکر خیرش در اول متن بود می تونه جالب باشه . چون خواهر طلبه ای که در مورد فضای طلبگی خواهران وبلاگ بنویسه انگشت شماره و شاید این حرفا جدید باشه . آخ که چقدر من اینجا غریبم !! انشاالله کلاسهای آموزشی وبلاگ  نویسی دفتر توسعه وبلاگ دینی منو از غربت نجات بده .

تمام نت رو زیر و رو کردم ولی نتونستم عکس جالب توجهی از جامعه الزهرا پیدا کنم . لذا دست به دوربین شدم و خودم عکس گرفتم . جایی ندیدم نوشته باشه عکس گرفتن اشکال شرعی دارد !

 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .

در ادامه مطلب هم می تونید متنی رو که خیلی خیلی ساده در مورد ورودم به جامعه الزهرا نوشتم بخونید . یحتمل فقط خواص می رن سراغش .

 




کلمات کلیدی :

گرد هم آیی

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/10 6:34 صبح

بعد از یک شبانه روز تفکر هنوز به این نتیجه نرسیدم که در مورد گرد همایی وبلاگ نویسان قرآنی که دیروز از طرف دفتر توسعه وبلاگ دینی برگزار شد چه بنویسم . با دیدی موشکافانه همین سوژه اصلی میشه که آیا این گرد همایی حرف تازه ای هم برای گفتن داشت؟ درسته که سه گل دختر وبلاگ نویس پایه پیدا کرده بودم و از اول تا یه خط مونده به آخر برنامه مشغول چانه زنی بودیم و فقط موقع رسیدن به قسمتهای حساس که ممکن بود وبلاگ نویسی کشف و شناسایی بشه ساکت می شدیم ؛ با این حال هر از گاهی نگاهی به سخنران می انداختم و گوشی تیز می کردم بلکه حرف نابی  دستگیرم بشه که نشد .

یکی از دخترهای وبلاگ نویس گیـــــر داده بود که اینها قبلا به من اطلاع نداده بودند تا پشت تریبون برم و سخن برانم . می خواست در همین باب در وبلاگش عوض سخن ، مطلب برانه و انتقاد کنه که به لطف خدا فرصت ابراز وجود برای ایشون میسر شد و ازشون ممنونم که به نمایندگی از دختران وبلاگ نویس صحبت فرمودند و یاد و خاطره ما را در این همایش سراسر مرد و عبا و عمامه گرامی داشتند ! بماند که بعد از جلسه با کم لطفی یکی از حضار وبلاگ نویس در وبلاگشون مواجه شدیم که احساسات فمینست گرایانه ما رو اکتیو می کنند . پاسخ به این برادر گرامی رو در قسمت نظرات وبلاگشون درج کردم و این جا رو منزه از هر گونه کشمکش های قومی قبیله ای اعلام می دارم .

کلا گرد هم آیی پاستوریزه ای بود . هر چقدر دنبال سوژه ناب گشتم ، هر چقدر لنز دوربین رو گردوندم بلکه کسی را در حال خبط و خطایی بجویم ، حتی راه های منشعب به انتهای سالن رو وارسی کردم ، خیلی تمیــــز ، بی دردسر ، بی جنجال . اینقدر تمیـــــز که جلوی ما چهار وبلاگ نویس محترمه ، سه عدد سطل زباله مشغول تعظیم بودند .

 

سخنرانی ها هم نرمال ، ریلکس ، بدون ایده جدید ، تریبون آزاد که البته از فرط آزادی به میکروفن بی سیم مبدل شده بود هم خالی از سخنان داغ بود .

فقط در یک لحظه در اوایل همایش خیلی احساس شخصیت کردم ، اونم وقتی بود که جناب منبر نت به حضور محترم دختران مشرف شدند و فرمودند که تاخیر ربع ساعتی شروع همایش رو سوژه وبلاگ نکنند و منتقد این امر نشوند و به دختران گفتم کیـــــف کنید که چقدر از قدرت قلم شما می ترسند و بنده خدا نمی دانست که همین تذکر انضباطی هم نکته جالبی است .

به قول یکی از سخنرانان همایش : وقتی که در ماه مبارک رمضان حااالـی پیدا کردید و وبلاگتون رو آپدیت کردید ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید .

راستی امروز صبح هم آموزش عملی وبلاگ نویسی برای خواهران بود و البته چهارشنبه صبح هم بود و دو جلسه هم قبلش جلسه تئوری بود و البته قبل ترش نمایشگاه طلیعه ظهور بود و غرفه وبلاگ های مهدویت دفتر توسعه وبلاگ دینی و قبلش.... اِ اِ اِ چرا زمان داره به عقب برمی گرده؟!

 

 

 




کلمات کلیدی :

انی اصوم للرحمن صوما

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/10 6:34 صبح

روزه سکوت میگیرم در رمضان

قربت الی الله

زولبیا




کلمات کلیدی :

سعی هاجر

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/10 6:34 صبح

ای قوم به حــــج رفتــه کجاییــد کجاییـــد

معشــــوق همیـــن جــاست بیایید بیایید

معشــــــوق تو همســـایه دیـوار به دیـوار

در بادیه سرگشـــته شما در چـــه هواییـد

گر صورت بـــی صورت معشـــــــوق ببینید

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بــــار از آن راه بــــــدان خــــانه برفتـــید

یــــک بار از ایــــــن خانه بر ایـــن بام برآیید

آن خــــانه لطیف اســت نشانهاش بگفتید

از خواجــــه آن خانه نشــــــانی بنـــــمایید

یک دســـــته گل کو ، اگــر آن باغ بدیدید ؟

یک گوهــــــر جان کو اگـــــر از بحر خدایید؟

با ایــــــن همه آن رنج شـــما گنج شما باد

افســـــوس که بر گنج شـــما پرده شمایید

.......

......

.....

....

...

..

.

در خانه اگر کس است یک حرف بس است!

و چه بسا یک نقطه!

* * *

کعبه

الان قصد خاطره نویسی ندارم . شاید وقتی دیگر . بهتره به تناسب موضوعات قبلی وبلاگ بنویسم .

مدینه ، هر جا می رفتیم می شد جاپای حضرت زهرا رو ببینیم . یه روز که داشتیم از روضه نبوی برمی گشتیم یه خانم ایرانی پشت سرم داشت این مصرع رو زمزمه می کرد : گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم . هم قبر مخفی زهرا (س) خیلی دل شیعه را در مدینه به درد میاره و هم سنی ها و وهابی های تشنه به خون شیعیان و شیعیان مظلومش . مدینه شهر درده . اما مکه مظهر اقتدار مسلمان هست . کعبه ای که هزاران سال هست سیخ اون وسط ایستاده .  و طائفان و عاکفان و راکعانی که با اعمالشون داد می زنن .... خدایا ! دورت بگردم . اونم هفت بار . خدا هم حق مطلب رو به جا آورد و به گرمی ازمان استقبال کرد . با دمای حداقل 34 و حداکثر تا به جوش آمدن جمجمه و مایحتوی ! و چه صفایی داشت قرآن خواندن بر کوه صفا .

در مناسک حج هم اگر خوب دقت کنیم جاپای زنی را می بینیم که با استقامت برای نجات جان فرزندش سعی کرد و سعی صفا و مروه را رقم زد . اکثر اعمال و مناسک حج به تبعیت از ایثارگری و حرکت فداکارانه « هاجر » صورت گرفته . تا اونجا که در قرآن از صفا و مروه به شعائر الله تعبیر شده .  البته نباید اسماعیل کوچک که زار می زد و با نگاهش مادر را به یاری می خواند و ابراهیمی که حجمان به نام او ( حج ابراهیمی ) لقب گرفته نادیده گرفت .

در روایتی داریم که : تمام حج در سعی هست و تمام حج در هروله . هروله فاصله بین دو چراغ سبز رنگ در طول مسیر سعی هست و در آن قسمت مستحب هست که حاجیان به حالت تکاپو چیزی شبیه دویدن به مسیر ادامه دهند . جالبه با اینکه اول هروله را هاجر کرد اما استحبابش برای آقایون هست نه خانم ها . در تفسیر المیزان آمده است که تمام گناهان در هروله می ریزد . اصلا فکر نمی کردم که هروله اینقدر در حج مهم باشد . هر وله کنان و شتابان رفتن بیش از پیش خودخواهی و غرور را می ریزد و تواضع می آفریند .

تعبیر زیبایی از سعی صفا و مروه توی یک سایت خوندم که چنین بود :

صفا و مروه شبیه است به میدانی که در بارگاه پادشاهی واقع باشد که بندگان در آنجا آمد و شد می کنند . گاهی می آیند و زمانی می روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت ، وامید نظر رحمت در آنجا تردد می نمایند . مثل کسی که به خدمت پادشاهی رسیده باشد و بیرون آمده باشد و نداند که پادشاه در حق او چه حکم خواهد فرمود . پس در دور خانه آمد و شد می کند که شاید در یک مرتبه بر او ترحم کند و در وقت آمد و شد در آنجا یادآورد آمد و شد خود را در عرصات محشر میان دو کفه میزان اعمال خود .

شهید آوینی هم خیلی ملکوتی در وصف حج نوشته اند که می تونید از اینجا بخونید و فاتحه ای نثار روحش کنید .

·       دعاگوی همه دوستان آنلاین بودم . اونایی که قبل از رفتنم نظر داده بودند با ذکر نام همراه با سفارشات خاصشان و اونهایی که نظر دادند و نمی دونستم خدا که می دونست کیا بودن!

·       عکسی از مسجد النبی هست با کیفیت بالا ، آکبند، تحفه سفر . می تونید از اینجاسیوش کنید . اگر کسی عکس خاص دیگه ای خواست خبرم کنه شاید داشته باشم . 416 تا عکس گرفتم .

·       منابعی که برای نوشتن این مطلب مستقیم و غیر مستقیم ازشون استفاده کردم : لباب غزلیات شمس، انتخاب غزلها از استاد دکتر منوچهر آدمیت / برکات سرزمین وحی، محمدی ری شهری / مجموعه کامل قصه های قرآن ،محمد جواد مهری کرمانشاهی  / هاجر اسوه مقاومت ، غلامرضا گلی زواره ای / صحبتهای روحانی خوب کاروانمان آقای هاشمی ... ، و تنی چند از سایتها و صفحات اینترنتی .

 

 

 




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >

الکسا