ارسالکننده : در : 88/6/23 12:0 عصر
به نام خدا
نویسنده: گل بانو
چند سئوال بارها توسط خوانندگان محترم این وبلاگ مطرح شده و خواستند که حتما جوابشون رو بدم.
از وقتی با خانواده برای تبلیغ اومدیم رشت دسترسی چندانی به اینترنت ندارم. حتما میپرسین پس چه جوری مطلب میزنم؟ اگه یادتون باشه گفتم همسرم مسئول سایت گروه تبلیغی شونه. ایشون تقریبا صبح تا عصر درموسسه مشغول کار سایته. من شب ها یا صبح ها تو نوت بوک مطلبم رو تایپ میکنم و از همسرم میخوام وقتی اونجا میره مطلب منم بفرسته. کامنت ها رو هم از طریق اینترنت تلفن همراهم روزانه میخونم. خیلی از دوستان دعوت میکنن که به وبلاگشون سر بزنم. البته این کار رو هم از طریق تلفن همراهم انجام میدم ولی ردی از خودم نمیتونم بذارم و از این جهت عذر خواهی میکنم و البته جواب کامنت ها رو هم نمیتونم بدم.
چند بار چه اینجا و چه تو وبلاگ شخصیم اومدن و سئوال کردند که آیا این طرح تبلیغ تاثیر هم داشته یا نه؟ عرض میکنم بله سالانه تعداد قابل توجهی از دختران و پسران دانش آموزی که در طرح تبلیغ شرکت میکنند مذهبی البته بهتره بگیم مذهبی تر میشن و حتی عده ای چادری و طلبه هم ازشون بیرون میاد.
مدتیه در مورد حجاب مینویسم. چند تا از خانم ها که مطالب رو پی گیری میکردن خواستند منبعی برای مطالعه معرفی کنم. لوح فشرده ای هست به نام «برای ریحانه» یکی از کاملترین مجموعه هاست در مورد حجاب و شامل تعداد زیادی سخنرانی از اساتید برجسته مثل آقای پناهیان. همچنین کتاب ها و مقالات زیادی در مورد حجاب تو این مجموعه هست که امیدوارم تهیه کنند و براشون قابل استفاده باشه.
سفر تبلیغی مون آخر ماه رمضون تموم میشه و برمیگردیم و ان شاءالله از خجالت کامنت ها در میام. دعامون کنین. یا علی.
کلمات کلیدی :
حجاب،
گل بانو
ارسالکننده : در : 88/6/18 9:54 عصر
نویسنده مطلب: گل پر
هفته ی پیش یکی از دوستانم با من تماس گرفت، می خواست به سفر چند ساله ای که به خارج از کشور می رود از من خداحافظی کند، از چند ماه پیش زمزمه اش بود، همان روزهای اول هم وقتی متوجه شدم تصمیم دارد به این سفر برود اولین سوالی که از او پرسیدم این بود که ، حالا در آن کشور پوشش خودت را چطور انتخاب میکنی؟ یعنی می خواهی مثل آنها باشی؟
او هم در جوابم گفت، گل پر جان! مسلما دیگر چادر نمی پوشم، و برای اینکه جلب توجه نکنم و پیش چشم مردان اجنبی عادی جلوه کنم و خودم هم کمتر اذیت شوم دیگر آن حجاب اسلامی که حدّش در اسلام مشخص است را رعایت نمی کنم!
اولش کمی از دلیلهایی که آورد جا خوردم، به دوستم گفتم، دوست جان، دوست داری با یکی از طلاب خارجی که مدت هاست در کشوری زندگی کرده اند که حجاب در آنجا معنایی ندارد صحبت کنیم و ببینیم آنها چطور رفتار کرده اند؟
دوستم کمی تعجب کرد، اما با این حال پیشنهادم را رد نکرد و من هم او را نزد طلبه ای که اهل کشور روس بود بردم و از او سوالاتی پرسیدیم ...
از او پرسیدیم که برایتان سخت نیست که این نوع پوشش اسلامی را در کشور خودتان هم داشته باشید؟! و در ادامه سوالاتم همان دلیل هایی که دوستم برای نداشتن حجاب اسلامی مثل عادی جلوه کردن و اذیت نشدن را آوردم و او هم این طور پاسخم را داد:
راستش اتفاقا یک روز که از دانشگاه بر می گشتم، سه چهار تا پسر به طرفم آمدند و گفتند: "از رفتارتان اینطور فهمیده می شود که با این طرز حجاب می خواهید کسی به شما توجهی نکند ولی حجاب شما در این محیط، بیشتر جلب توجه می کند، بهتر نیست مثل دیگر زنان اینجا لباس بپوشید تا جلب توجه نکنید؟ "
من کمی فکر کردم، اول به نطرم رسید که اینها درست می گویند و شاید اگر این کار را بکنم، بهتر باشد ولی یک مرتبه همان جا مطلبی به ذهنم رسید که بعدها فهمیدم درست بوده و قرآن هم هم همین را می گوید (آیه 59 سوره مبارکه احزاب) و آن مطلب این بود که به آنها گفتم:
"بله حقیقتش این است که من می دانم با این پوشش جلب توجه می کنم. ولی شما چطور توجهی به من می کنید؟ وقتی به من نگاه می کنید می فهمید که نباید نگاه جنسی و یا حیوانی به من داشته باشید و رابطه شما با من باید فقط در حدّ روابط انسانی باشد و رفتار جدی داشته باشید و متوجه می شوید که من از آن دسته زنانی نیستم که شما بتوانید از او بهره جنسی ببرید ...( چون زنان خواسته یا نا خواسته، آگاهانه یا نا آگاهانه در واقع با طرز لباس و آرایش و رفتار خود مردان را به بهره بردن از زیبایی خود و بهره جنسی از خود دعوت می کنند) و این نوع پوشش من است که این حریم را برایم ایجاد کرده. "
آن پسران وقتی سخنان مرا شنیدند، تصدیق کردند و گفتند: "بله اتفاقا همین است و حرف شما درست است. ما با دیدن زنان بی حجاب، به خاطر طرز پوششان به فکره بهره جنسی از آنها می افتیم و آنان خود با طرز رفتارشان ما را به این فکر می اندازند ولی پوشش شما را که می بینیم، می فهمیم باید باشما جدی باشیم و فقط در محدوده روابط انسانی با شما رابطه داشته باشیم، به آنها گفتم بله این طرز پوشش است که این حریم را برای من قائل شده است..."
وقتی گوشی تلفن را گذاشتم خدا را شکر کردم که دوستم قانع شده و الان دیگر حاضر نیست در کشور کفر هم دست از حجاب خود بر دارد...
کلمات کلیدی :
حجاب،
حجاب اسلامی،
حریم،
جلب توجه،
حجاب در خارج از کشور
ارسالکننده : در : 88/6/15 7:37 عصر
به نام خدا
نویسنده: گل بانو
بدحجابی در کشوری مثل ما دلایل مختلف و متفاوتی دارد. مثلا در همین شهر رشت که ما چند ماهی است در خدمت دانش آموزان نخبه شان هستیم، علل عمده بد حجابی را شاید بتوان در چند علت عمده خلاصه کرد:
1- زنان استان گیلان و از جمله رشت، زنان زحمت کش و کوشایی هستند و سال هاست پا به پای مردان شان در زمین های کشاورزی و بخصوص شالی زارها مشغول به کار هستند. کار شالی کاری و کشت برنج از آنجمله کارهاست که هیچ تناسبی با وضعیت جسمانی زنان ندارد ولی به خاطر دلسوزی و تعهد بالا، بخش عمده ی برنج کاری را زنان انجام میدهند. هوای شرجی، شالی زارهای خیس (تاحدی که مجبورند تا زانو در آب و گل راه بروند) کار سنگین و پرزحمت و...همه باعث شده کم کم پوشش زنان آن مناطق متناسب با کار کشاورزی شان شکل بگیرد و اغلب روسری شان را پشت گردن میبرند و بالای سر گره میزنند وپارچه ی بزرگی دورکمرشان میبندند که تا پایین زانو ها می آید. بنابر این می توان گفت آن ها به دلیل وضعیت کاری شان اغلب از پوشش چادر بی بهره اند.
2- به دلیل عدم کفایت پادشاهان ایران بخصوص قاجار و پهلوی، کشورهای بیگانه و در راسشان روسیه، شهرهای حاشیه ی دریای خزر بخصوص استان گیلان ( مثل رشت،انزلی وآستارا ) را تحت استعمار فرهنگی گرفته اند. آن چند صد سال نفوذ آنقدر تاثیر عمیقی داشته که چند دهه انقلاب به طور کامل نتوانسته تاثیر لطمه فرهنگی آن سال ها را از جبران کند.
3- هم مرز بودن با دریای خزر و سهولت ورود کالاهایی که با فرهنگ اسلامی ما هماهنگی ندارد که هیچ، اغلب متضاد هم هست.
4- عده ای از مردم انتقادشان از دولت را به وسیله ی نوع پوششان نشان میدهند و میتوان گفت بدحجابی عده ای بخصوص در شهرهایی مثل تهران سیاسی ست.
چند ماه پیش سفری به سوریه داشتم. تصادفا در مغازه ای با خانمی آشنا شدم که حجاب کاملی نداشت. موهایش از روسری بیرون بود و آرایش هم داشت به او گفتم اینجا که حجاب آزاد است. گفت: بله ولی ما به این ظاهرمان عادت کردیم.
کلمات کلیدی :
حجاب،
دختران،
رشت،
بدحجابی
ارسالکننده : در : 88/6/12 2:0 صبح
نویسنده مطلب: گل پر
داشتم از خونه می رفتم بیرون که نگاهم به گوشه ی آینه افتاد، این طور نوشته بود:
دخترم ، گلم، وقتی از مدرسه برگشتی لیست خریدی رو که برات گذاشتم رو بردار و برای خونه خرید کن، می بوسمت .
منم خودکار رو از توی کیفم در اوردم و پایینش نوشتم:
مامان گلم، چشم، موقع برگشت با گل پر می رم فروشگاه نزدیک خونه و چیزهایی رو که گفتی می خرم، مامان خیلی دلم برات تنگ شده، پس کی می شه ببینمت...
غروب که از مدرسه بر گشتم، وسائلی رو که خریده بودم گذاشتم توی اشپزخونه، تا اومدم بر گردم، دیدم مادرم روی در یخچال کاغذی چسبونده و روش نوشته:
دخترم، عزیزکم، منم دلم برای چشمای قشنگت تنگ شده، ولی اینقدر خسته بودم که رفتم خوابیدم، ساعت دوازده شب هم به جای یکی از همکارام باید برم بخش بیماران قلبی شیفت بدم، فردا حتما می بینمت، شبت خوش عزیزم.
منم دست از پا درازتر یه چیزی برای شام درست کردم و منتظر شدم پدرم از سر کار برگرده و باهم شام بخوریم، بعد از خوردن شام منم رفتم خوابیدم، صبح که از خواب بیدار شدم تا برای رفتن به مدرسه آماده بشم، دیدم مادرم سفره صبحانه رو با خوش سلیقه گی چیده، و دوباره کاغذی رو دیدم که روی میز صبحانه گذاشته شده بود و روش نوشته بود:
دختر گلم، صبحانه ات رو حتما بخور و به مدرسه برو،نکنه یه وقت ضعف کنی، من صبح زود برگشتم و الان خسته ام و می رم بخوابم، از همین جا می بوسمت گلکم.
تقریبا این شده کار هر روز ما، من برای اون می نویسم و اون برای من، من برای اون می نویسم دلم برات تنگ شده و اون برای من، بعضی موقع ها میشه که یک هفته نمی تونم ببینمش...
وقتی کودک پا به این دنیا می ذاره فقط ذهنی پر از خالی رو همراه خود می کشه، و این مادر هستش که با کلماتی که به کار می برد اطراف کودک را به صورت زشت و زیبا برایش ترسیم میکنه، او به کودکش محبت میکنه و کودک این محبت را می فهمه...
در جایی خوندم که دانشمندان کشف کردهاند نوزادانی که به اندازه کافی از مهر و محبت مادری بهره نمیبرند، در بزرگسالی ترسو، پرخاشگر و خشن، و آنهایی که مهر مادری بسیاری را تجربه کردهاند، مهربانتر، شجاعتر و اجتماعیتر میشوند.
و همچنین شیری که کودک از آن می خورد فوق العاده در کودک اثر می گذارد، حتی یکی از دوستانم با مشغله های کاری که داره، میگه من تا پسرم سه سالش نشه حاضر نمیشم که اون رو به مهد کودک یا شیرخواه گاه بفرستم! از این موارد زیاد شنیدم و دیدم ...
با این همه اوصافی که برای مادر و مهر مادری بیان میشه و همه روانشناسان هم بهش معترف هستند، فقط یک سوال در ذهنم می زنه که ، اگر من بخاطر منافع خودم فرزندم رو از بچگی توی شیرخوار گاه بزارم و اونجا بزرگ بشه و در کودکی هم به مهد بفرستمش، و بعدش هم که به مدرسه میره و به مراقبت چندانی نیاز نداره، این بچه ی من فردا چه جوری آدمی میشه؟!
زنان آلمانی: آونگ بین پیشرفت شغلی و بچهداری
کلمات کلیدی :
عاطفه،
مهر مادری،
فرزندان،
پرورش ماشینی کودکان
ارسالکننده : در : 88/6/10 5:52 عصر
نویسنده مطلب: گلسا
وقتی دربارهی زنان بنام و موفق، چیزی میخوانم یا میشنوم؛
در پس همهی حس تحسینبرانگیزی که در وجودم زنده میشود؛
کنجکاوانه دوست دارم بدانم کسی که هم در تحصیلات و هم در کارهای اجرایی و تخصصی به عنوان یک زن موفق شناخته میشود؛
برای همسرش چگونه زنی است،
برای فرزندانش چگونه مادری است
و برای خانوادهاش چطور دختری است.
کلمات کلیدی :
وظیفه،
مادر،
زن،
دختر،
موفقیت،
زنان موفق،
همسر