ارسالکننده : در : 88/6/8 11:18 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: گل بانو
با شنیدن اسم "تبلیغ"، اولین معنایی که به ذهن میرسد پیامهای بازرگانی، معرفی کالا و خدمات و چیزهایی از این قبیل است. اماکلمه تبلیغ در اصطلاح دیگری نیز کاربرد دارد که بسیار هم مهجور مانده و آن "رساندن پیام الهی به مردم" است.
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک
این هدف، بزرگترین هدف پیامبران، امامان و اولیاء الهی بوده که بعد از غیبت ولی عصر ارواحنافداه بر دوش طلاب و علمای حوزه های علمیه قرار داشته است.
یک طلبه زمانی که پایه های پایه علمیش در احکام و علوم اسلامی قوی میشود، شروع به تبلیغ میکند و این مهم را وظیفه خود میداند هرجا که باشد حتی اگر ملبس به لباس روحانیت هم نشده باشد.
مصداق عینی تبلیغ در عصر ما، برپایی نماز جماعت در مساجد و اماکن مقدس و نمازخانه هاست بخصوص در ایام محرم، صفر و ماه مبارک رمضان.
از وظیفه تا عشق
موضوع تبلیغ بخصوص سفرهای تبلیغی به روستاها و دهات دورافتاده که مردم در طول سال دسترسی به عالم و روحانی ندارند ازابتدای زندگی مان مطرح بود و در مقاطع مختلف، ساعتها با همسرم در این مورد صحبت کرده بودیم.
هر طلبه ای علاقه دارد علوم الهی را که آموخته به مردم منتقل کند. بعضی روحانیون در تمام طول سال به خاطر امامت جماعت در مساجد، با مردم ارتباط نزدیک دارند اما طلابی که همچنان به تحصیل در حوزه ادامه میدهند معمولا وقت کاملی در روز برای پرداختن به این کار ندارند به همین جهت ایام دهه اول محرم، دهه آخر صفر و ماه مبارک رمضان، درس و بحث را تعطیل میکنند تا آنچه آموخته اند را برای رساندن به مردم، در طبق اخلاص بگذارند و باسفر به روستاها و شهرهای مختلف و اماکنی که مردم درخواست میکنند، آنها را برای برپایی نماز جماعت و مراسم دعا و نیایش دور هم جمع کنند و بگویند هر آنچه شنیدنی است و آموزش دهند آنچه را آموختنی است.
یک مسلمان وقتی به سراغ درس طلبگی میرود که به تبلیغ علاقه داشته باشد و بهتر است بگویم " نه به چشم وظیفه بلکه از روی عشق به این کار نگاه میکند".
همسر من هم یکی از همین طلبه هاست که به امر تبلیغ بسیار علاقمندانه نگاه میکند و حتی میتوانم بگویم از ابتدای سال برای رسیدن ایامش لحظه شماری میکند. سالهایی که او ملبس شده بود و در تبلیغ تازه کار بود، به روستاهای دورافتاده میرفت اما در سالهای اخیر با گروهی آشنا شده که بسیار حساب شده و سازمانی به تبلیغ نگاه میکنند و با برنامه ریزی دقیق و منظم و با بهره گیری از حداکثر امکانات لازم، شهرهای مهمی از استان گیلان را پوشش میدهند. این گروه شامل دهها طلبه و روحانی است که مویی در این کار سفید کرده اند و ماهرانه و تخصصی، احکام و دستورات اسلام را به مردم خصوصا دانش آموزان میرسانند.
یاران سبز موعود
گروه تبلیغی که همسرم چند سال است با آن همکاری میکند نام زیبایی دارد : یاران سبز موعود. آنها در طول سال با گلچین کردن دانش آموزان نخبه استان گیلان و گزینش و انجام مصاحبه، تعداد چند هزار نوجوان باهوش و تشنه آموختن را گرد هم میاورند و با برگزاری کلاسهای آموزشی، اردوهای تفریحی و سفرهای زیارتی سعی دارند آنها را هرچه بیشتر با پیام الهی و تفکرات اسلام آشنا سازند که به لطف خدا مورد استقبال بسیار زیاد دانش آموزان و خانواده هایشان هم واقع شده است.
همسرم دراین گروه علاوه بر اینکه استاد چند کلاس است، مدیریت سایت یاران سبز موعود را هم برعهده دارد.
همه با هم
معمولا در دهه های محرم و صفر که تبلیغ دوره کوتاهی است، طلاب به تنهایی به سفر میروند اما برای ماه مبارک رمضان و ایام تابستان خانواده را همراه خود میبرند.
من و بچه ها امسال اولین باری است که با همسرم برای تبلیغ سفر کرده ایم و چند ماهی است مهمان شهر رشت هستیم. تجربه خوبی است بخصوص همنشین بودن با نوجوانها که صفا و پاکی خاصی دارند.
از ابتدای تابستان، رشت بسیار گرم و شرجی بود اما به لطف خدا با شروع ماه مبارک رمضان و بارش باران هوا لطافت خاصی پیدا کرده است ( جای شما خالی )
شهرهای زیادی از استان گیلان در پوشش این طرح قرار دارند؛ از املش گرفته تا تالش. خانواده طلابی که در رشت انجام وظیفه میکنند، در ساختمانی در مرکز شهر اسکان داده شده اند. اینجا فضا و امکانات در حد خوابگاه دانشجویی است : واحدهایی با چند اتاق، تختخواب، آشپرخانه و ... بدون تلویزیون، تلفن و ...
کسی که آستینهایش را برای تبلیغ بالا زده است، صابون هر سختی را به تنش زده و وقتی خانواده را را هم میبرد، این شرایط شامل حال آنها هم میشود. درست است که امکانات کمی داریم و با دوبچه به قول معروف شیطون آمده ایم اما حاضریم حتی در چادری در بیابان هم ...
الهی شکر این طرح تاثیر فرهنگی خوبی داشته که علاوه بر مذهبی تر شدن بچه ها، سالی چند طلبه و چادری هم ازین جمع بیرون میاید.
دستمان بگیر
طلاب، سربازان امام زمان هستند و همیشه خود را زیر سایه ایشان میبینند.
آقا جان! ممنونتم که همسرم را برای رساندن پیامت به مردم انتخاب کردی و اجازه دادی که منهم پا در رکابش باشم.
مولای خوبم! این اعمال هرچند کم و اندک را از ما بپذیر.
مهربانا! سالهاست دستمان گرفته ای پس رهایمان نکن و خود، راه را قدم به قدم نشانمان بده.
امیدواریم قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهورت برداشته باشیم.
والحمد لله رب العالمین
کلمات کلیدی :
طلبه،
تبلیغ،
خانواده طلاب،
همسر روحانی
ارسالکننده : گل دختر در : 88/6/7 2:56 عصر
نویسنده مطلب: گل دختر
اینطور که گلپر نوشته (+) خیلی خوب است پسرها بتوانند برای مخارج زندگی و ازدواج روی پای خودشان بایستند؛ مثل برادر گلپر در سن 18 سالگی ازدواج کنند و سربازی هم بروند و پدر هم بشوند تازه! حرفش را قبول دارم.اما گلپر جان... دل خجستهای داری ها! این نکته تازه پنجاه درصد قضیه است. مطمئن باشید بخت یارتان و خدا همراهتان بوده که توانستید عروس به این خوبی پیدا کنید. عروسی که راضی شود علاوه برپذیرش این شرایط نوپای زندگی همسر در سن زیر 20 ازدواج کند!ما که زبانمان مو درآورد از بس به خانوادههای دختردار زنگ زدیم و گفتیم الا و بلا ما مخالف درس خواندن دختر شما نیستیم. اصلا ما عروسی که نخواهد تحصیلات عالیه داشته باشد نمیخواهیم! اما نمیدانم این چه تابویی است که برای دختران ساختند و بهشان قبولاندند که یا میتوانند درس بخوانند یا ازدواج کنند.مادر من هم ازدواج کرد و درس خواند و اگر فرزند کمتر زندگی بهتر، الان تا دکترایش را رفته بود!ما که جرأت نمیکنیم بگوییم برادرم طلبه است و میخواهد از راه طلبگی زندگی کند. حتی به خانوادههای روحانیون و علما هم که زنگ میزنیم انگار از پشت تلفن میخواهند قورتمان بدهند و با تعجب میپرسند: «طلبه؟! مگه طلبگی هم شغله؟!» باز خدا خیر بدهد جیب پدر را که ضمانت یک زندگی حداقلی آبرومند را کرده.گلپر جان! راستش دلم برای مادرم میسوزد که اینقدر پیگیر است و هنوز بیحاصل. آن دخترهایی که سال پیش دانشگاهی هستند دبیرهایشان بهشان توصیه میکنند حتی روزه هم نگیرند چه رسیده به ازدواج! رتبه کنکور را که بدهند منتظراعلام نتیجه هستند و جواب هیچ خواستگاری را نمیدهند. بعد از اعلام نتایج هم که هیچ کدام در شهر زندگیشان آرام نمیگیرند. نمیدانم چرا دخترهای این دوره زمانه اینقدر بیقراری میکنند؟ یکی میگوید تا دو سال اول دانشگاه اصلا قصد ازدواج ندارد. نمیدانم با کدام منطقی حساب کرده که فکر کرده بعد از دو سال که مزه شیرینی دانشگاه زیر زبانش رفت حاضر است ازدواج کند! یکی میگوید میخواهد حتما رشته مهندسی پرورش کاکتوس دریایی در دانشگاه دارغوزآباد سفلی بخواند و انتظار دارد ما هم زیر بار این شرایط برویم!به خدا خانواده ما هم تحصیل کردهاست. اصلا عذاب وجدان میگیریم مانع تحصیل دختر مردم شویم. پسرهای خانوادهمان هم همیشه به درس خواندن مادر و خواهرهایشان عادت داشتهاند. حتی به رشتههای کم و کاردانی هم راضی نیستیم! آن وقت این خانوادهها برایمان طاقچه بالا میگذارند که دخترم میخواهد درس بخواند و قصد ازدواج ندارد!میدانی اصلا. به نظر من تقصیر خانوادههاست. دخترهایشان را برای ازدواج آماده نمیکنند. حتی بعضیهایشان را که زنگ میزنیم میترسند با دخترشان این موضوع را در میان بگذارند. حالا معلوم نیست این دختر در دبیرستان و دانشگاه چه حاشیههای سانسوری را که یاد نگرفته؛ معلوم نیست که به چه سختی میخواهد برود شهر دیگر درس بخواند؛ آن وقت تا حرف زندگی و مسئولیت و ازدواج میشود میگویند دختر ما بچه هست! خب شما باید بزرگش میکردید دیگر. بد میگویم؟والا پسر به این آقایی، تحصیلکرده، خوش بر و رو، با کمالات، خانواده خوب ( که یکیاش من باشم!)... ببینم تو مورد مناسبی برای ما سراغ نداری؟!
کلمات کلیدی :
ازدواج دختران،
سن ازدواج،
ازدواج طلبه
ارسالکننده : در : 88/6/5 4:0 صبح
نویسنده مطلب: گل پر
خیلی دوست دارم آینده دختر و پسرهای یکی از اساتیدمان را ببینم ، چون یکی از توصیه هایی که به خانم های متاهل داشت این بود که ، اگر دخترتان زمین خورد، یا خدایی نکرده پایش به سنگی خورد، سریع بغلش کنید و نوازشش کنید تا دردش یادش برود، ولی اگر پسرتان همچین بلایی سرش امد، سریع بغلش نکنید، فقط به او بگویید پسرم طوریت که نشد؟ دردت که نگرفت؟ اشکالی نداره پسرم خوب میشی، اینطوری بگویید تا فردا مرد بار بیاید، تا وقتی به مشکلی برخورد کرد بتواند از عهده اش بربیاید، نه اینکه در مقابلش سریع زیر گریه بزند و یاد پستونکش بیوفتد... و یا اگر پسرتان به چیزی احتیاج داشت سریع برای آماده نکنید و بگذارید سختی آماده شدنش را بچشد، درست بر عکس دختر!
ولی اینگار الان داخل اکثر خانواده ها به عنوان جامعه کوچکتر برعکس عمل می کنند، اینکه پسر را طوری بار می آورند که در آینده تکیه اش بر جیب پدر است و نه خود، حتی سریال های صدا و سیمای ما هم از این قضیه بی نصیب نیستند، مثل سریال اولین شب آرامش که پدر خانواده هر چه داشت و نداشت به پسرش داد و یا همین سریال رستگاران که برادر پونه بعد از سربازی تنها امیدش همان مغازه ای بود که از پدرش به جا مانده بود!
برادر خودم را مثال می زنم، هجده سالگی درست همان سالی که دانشگاه قبول شد ازدواج کرد، بیست سالگی خدا بهش یک پسر داد، بیست و دو سالگی به سربازی رفت در طول این شش سال، تمام مخارج همسر و فرزندش را هم می داد و در عین حال که اجاره نشین هم بودند!
حالا نگاهی به جامعه بیاندازیم
اگر خوب دقت کنید،نه! دقت نه! اینقدر واضح است که نیازی به دقت نداشته باشد، می بینید که جامعه هم بیشتر به مایحتاج جنس مذکر توجه داشته تا مونث! همین خواهر خودم بخاطر کنکورش، حتی یک کتابخانه ی شبانه روزی هم داخل شهرمون پیدا نکرد که بخواهد درس بخواند، مجبور بود نصف روز داخل کتابخانه و نصف روز دیگر داخل خانه با آن حجم سرو صدا باشد، برعکس برادرم که صبح ساعت شش تا ده شب داخل کتابخانه بود! و همچنین مراکز ورزشی، مخصوصا استخرها که مجبور نباشند یک سانس را اختصاص به خانم ها بدهند که از لحاظ بهداشتی هم فوق العاده اشکال دارد! حتی صدای خود آقایان هم از این وضعیت در آمده و دوست ندارند که سالن ورزشی مشترک داشته باشند، ولی خبر ندارند که خانم ها بخاطر کمبود سالن های ورزشی مختص به خود مجبور به استفاده اشتراکی شده اند.
البته الان وضعیت کمی بهتر شده ولی هنوز انقدر جای گله مندی دارد که جای بحثش باقی باشد...
مشکلات ورزش بانوان
مجموعه فرهنگی ـ ورزشی بسیج امیرالمومنین
افتتاح پارک ویژه بانوان جای تشکر دارد نه انتقاد
کلمات کلیدی :
وضعیت ورزش زنان،
مردان ناز پرور،
مشکلات آموزشی زنان،
حق زن
ارسالکننده : در : 88/6/3 3:4 صبح
نویسنده مطلب: گلسا
حتما شما هم شنیدهاید که هر کدام از ما در قبال این جامعه و فردای آن، مسئولیم و هر کداممان، هر کاری از دستمان برمیآید باید بکنیم و از این جور حرفهای حساب. این طور وقتها اغلب به کارهای بزرگی فکر میکردم که برای انجامش، یا زمان خیلی زیادی لازم بود، یا نیروهای زیادی لازم داشت، یا پول کلان میخواست، یا بالاخره دردسرهای بزرگی داشت.
بعد کمکم کارهای تأثیرگذار کوچکتر هم به چشمم آمد؛ تا اینکه کتاب «دا» را خواندم. «دا» که خاطرات سیده زهرا حسینی است از روزهای مقاومت و فعالیتهای او در خرمشهر و چند جای دیگر، کتاب بسیار دلنشین و جذاب و پر از آموختنیهای فراوان است. ناگفتههای جنگ که توی این کتاب آمده، آنقدر تأملبرانگیز و البته تأثربرانگیز است که مدتها هر خوانندهای را به خودش مشغول میکند.
این کتاب که به گفتهی ناشرش، در مدت 8 ماه، 55 بار تجدید چاپ شده است، به همت و قلم شیوای یک نویسندهی زن نوشته شده است. سیده اعظم حسینی در مقدمهی کتاب، توضیح میدهد که این اثر، حاصل 6 سال تلاش است و گاهی به خاطر وضعیت نامناسب جسمی و روحی راوی، در کار وقفههای چند ماهه میافتاده است. با این حال، بعد از 6 سال تلاش، حاصل کار، چنین اثر عظیمی میشود که همهی خوانندگان را به تحسین و حیرت وا میدارد.
از عظمت کارها و فعالیتها و روح سرسخت راوی که بگذریم، موفقیت نویسنده در خلق چنین اثر گرانبهایی قابل تحسین و تقدیر زیاد است. نویسنده با بازگو کردن مصائب و مشکلات، و بیان فعالیتها و رشادت و مظلومیت اهالی خرمشهر و رزمندگان، پل ارتباط میان نسل مجاهد با نسل ما و نسلهای آتی را چنان محکم بنا کرده که سالهای سال ماندگار خواهد ماند؛ و به خاطر بیان شیوا و ملموس او از وقایع، تأثیر عمیق خود را بر ذهن خوانندگان خواهد گذاشت. سیده اعظم حسینی حتی اگر مانند مردان در جبهه، تفنگ به دست نگرفته باشد، با قلمش در خط اول مبارزات، اگر بیشتر از رزمندگان در حفظ مرزهای عبادی و جغرافیایی کشور سهیم نباشد، سهمش کمتر از آنان هم نخواهد بود.
نویسنده برپایهی پیگیریها و پشتکار مداوم خود، و به مدد قلم توانایش، با امکاناتی اندک، دین خود را به جامعهی امروز و فردا ادا کرده است... حالا بیشتر از هر زمانی میدانم که قلم، هر چند ابزاری کوچک است، اما میتواند خالق خدمات بزرگ و مکتوباتی چنین تأثیرگذار باشد.
لینکهای مرتبط:
کلمات کلیدی :
زن،
جهاد،
دا،
کتاب،
دفاع مقدس،
سیده زهرا حسینی،
سیده اعظم حسینی،
قلم
ارسالکننده : در : 88/5/31 8:38 صبح
هفته ی گذشته به اردوی فرهنگی زیارتی که بسیج دانشجویی در مشهد برگزار کرده بود رفته بودیم البته تحت عنوان آیه های تمدن. حدود 30 تا مربی بودیم که بایدمسئولیت 400 نفر از نخبگان دختر بسیجی را به عهده می گرفتیم، وجود این همه نخبه دختر که اکثر رتبه های دو رقمی کنکور سراسری رو به خودشون اختصاص داده بودن من رو به وجد می اورد.
هدف از برگزاری این طرح که سه سال سابقه داشت، آشنا کردن بچه ها با محیط دانشگاه بود، در همه مورد، چه فرهنگی، چه علمی، چه سیاسی، حرفهایی زده شد و راهنمائی هایی به بچه ها ارائه می شد که نه تنها به درد خودشون می خورد، بلکه به نفع منافع کشور هم بود.
روز اول افتتاحیه آقای وحیدی سخنرانی در مورد هدف و موفقعیت به بچه ها ارائه داد که خیلی برایم جالب بود، مثلا می گفت هیچ وقت نگویید نمی توانم، همیشه برای خودتون یک هدف بزرگ و بلند در نظر بگیرید و تلاشتون رو برای رسیدن به اون هدف متمرکز کنید، و به حساب اینکه به خودتان بگویید دختر هستید از انجام کاری نا امید نشوید...، و با مثال هایی که برایمان می زد این مطلب را کاملا توی ذهنمان جا انداخت...
گروهی که من مسئولیتشون رو برعهده داشتم شاید از لحاظ ظاهری وضعیت مناسبی نداشتند ولی وقتی به صحبت نشستم دیدم تمام ذهنشان پر از دغدغه ست و می شد گفت نمونه ی یک بسیجی کامل !
به قول خانم شریعتمداری (مسئول گروه مربیان)، بسیجی به صرف یک من ریش و یا چهار متر چادر نیست، بسیجی اون کسی هست که وجودش برای دشمنان و خونخواران کشور و اسلام تهدید حساب بشه... ( البته این فقط یکی از خصوصیات بسیجی بودن هستش و بازهم البته غیر قابل انکار)
ناگفته نمونه که، من فکر می کنم ارزش علمی دختران بیشتر از پسران باشه، چون با اینکه خیلی کمتر از پسران از فضاهایی مثل کتابخانه استفاده کردند و یا به قول یکی از دوستان همیشه به سفارش خانوادشون بخاطر امنیت خودشون ، قبل از یک ساعت خاصی در خانه حاضر می شدند و مثل پسرها نمی تونستند تا دیر وقت از کتابخنه و فضاهای دیگه استفاده کنند، دست یابی به این رتبه ها با این وضعیت قاعدتا ارزشش بیشتر خواهد بود.
گل پر نوشت.......................................................
هیچ وقت مدل درس خوندن خودم رو برای آزمون ورودی حوزه یادم نمیره، با اون وضعیتی که من داشتم هر کس به جای من بود قید آزمون اون سال رو می زد، ولی بااین حال من با تمام مشقتی که داشتم خوندم و روبه 78 کشوری رو گرفتم.
طرح آیه های تمدن برای حمایت از نخبگان بسیجی مهر ماه اجرا می شود
300 دانش آموز در اردوهای علمی طرح آیه های تمدن شرکت کردند
همایش «آیه های تمدن» نقطه اتصال دانش آموزان و دانشجویان بسیجی است
کلمات کلیدی :
بسیجی،
نخبگان،
تحصیل علم،
آیه های تمدن،
بسیج دانشجویی