سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعارضات درباره حقوق زن و خانواده ( 1- انجام امور خانه)

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/11/7 9:22 صبح

 

 

عرف سنتی: کار ِخانه وظیفه زنان است. زن باید صبح علی الطلوع قبل از همه بیدار شود و صبحانه را آماده کند. دست پختش حرف نداشته باشد و همیشه قابلمه غذایش به راه باشد.

عرف مدرن: غذا نه در قابلمه که در رستوران سرو می شود. فست فود، غذاهای آماده به طبخ و ... یخچال خانم خانه را پر کرده. ماشین ظرفشویی، مایکرویو و انواع وسایل برقی همه بکنند یاری تا خانم کند خانه داری!

اسلام: انجام امورات خانه از وظایف زن در خانواده شمرده نشده. بانوی خانه حتی می تواند بابت انجام کارهای منزل طلب اجرة المثل کند. حالا اینکه کار خانه ساعتی چند است و چه نسبتی با تحصیلات خانم و طعم غذا دارد و آیا مرخصی استعلاجی و با حقوق و اینها هم تعلق می گیرد یا خیر نیازمند عنایت بیشتر علماست.




کلمات کلیدی : خانواده، زن، اسلام، عرف سنتی، عرف مدرن، خانه داری، شوهر، حق، تکلیف

در جامعه الزهرا چه گذشت؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/10/26 2:48 عصر

ماجرای جامعة ‌الزهرا برای من از خرداد 88 آغاز شد. همان روزهای اول تبلیغات کاندیداها، که دور و برمان پر بود از پلاکارد انتخاباتی و ستاد و جلسه و سخنرانی. یکی از همان روزها که داشتم طبق معمول به ستادهای مختلف سرک می‌کشیدم اسمی آشنا در میان اسامی بازیگران و کارگردانان و فرهیختگان حامی آن کاندیدای خاص دیدم. دوربین همراهم نبود؛ اما دوربین 2 مگاپیکسلی موبایلم اندازه یک اسم و تصویر که استعداد داشت. و اگر نبود همان عکس‌های کوچک که نشان دوستانم بدهم و دست به دست بچرخد هیچ کدام باور نمی‌کردند که جامعه‌الزهرا هم وارد این بازی‌های سیاسی شده باشد. هیچ یادم نمی‌رود آن روز دوشنبه که کلاس اخلاق عمومی هم داشتیم. می‌خواستم برای برنامه تریبون آزاد که قرار بود به دانشگاهمان ( پیام نور قم) بیاید برسم؛ اما کارمان تا ظهر طول کشید.

آن موقع روز دوم تبلیغات بود و هنوز شاخ و شاخ‌کشی‌ها زیاد نشده‌بود. هنوز از اینکه کسی از دوستانم طرفدار کاندیدای خاصی باشد تعجب نمی‌کردم و می‌گفتم حتما سلیقه‌اش اینطور است. مثل امروز نبود که بسیاری از پرده‌ها کنار رفته‌‌باشد.

جریان درج مدیر جامعه‌الزهرا به عنوان حامی کاندیدای مذکور را هم گذاشتم به پای سلیقه. مخصوصا که دلایل حمایتشان را هم مستقیما شنیدم و اینکه گفتند آن ستاد هم ناخوش انصافی کرده و قرار نبوده نظر شخصی حاج آقا بچسبد سینه دیوار! بیشتر از همه از این بابت گرفته شدم که جامعه‌الزهرا و طلابش همیشه سعی می‌کردند از جبهه‌گیری‌های سیاسی به دور باشند. البته درس‌های شاخه سیاسی مثل غرب‌شناسی، قانون، ولایت فقیه، وصیت امام و ... به قدر کافی داریم؛ اما هیچ وقت این دروس نمود مبارزاتی در جامعه‌ ( مدنی، الزهرا) پیدا نمی‌کرد. حالا چه شده که بی‌مقدمه و بدون هماهنگی سایر اعضای خانواده جامعه‌الزهرا یک‌کاره باید ببینم که... همان که اول تعریف کردم. نکته بعد که قلبم را به درد آورد دیدن اسم مدیریت محترم جامعه‌الزهرا در کنار اسامی بازیگرانی بود که حسب ظاهر هیچ کدام به اندازه حاج آقا در علم و فقاهت و مدیریت سابقه ندارند و اینقدر تألیفات نداشته‌اند.

ماجرا خوابید. انتخابات تمام شد. من هم ترجیح دادم مثل همیشه که مسائل داخلی جامعه الزهرا را اینجا نمی‌نویسم باز هم چیزی نگویم.
از اینجا به بعد فقط بازتاب رسانه‌ای را بررسی می‌کنم. خرداد 88 شروع ماجرا برای من بود و یکی دو روز بعد از عاشورا رسانه‌ای شدنش. آن روز که داشتم صفحات اخبار اینترنت را ورق می‌زدم و چایی میل می‌کردم دیدم که خبرگزاری فارس از تجمع 600 نفر از طلاب جامعه الزهرا به خاطر عدم موضع گیری مدیریت در قبال جریان‌های اخیر خبر داده‌است(+). پای خبر که به رسانه باز شد دیگر نمی‌شود مهارش کرد. مخصوصا اگر فارس باشد و آتشش داغ! عصر همان روز نیز خبرگزاری فارس بیانیه‌ای صادره از جامعه الزهرا درج کرد (+) در حمایت از ولایت و نظام و انقلاب و خلاصه تمام مقدسات عالم!
خبرگزاری فارس سعی کرد با پیاپی آوردن دو خبر قضیه را تمام شده بداند اما انتشار همان خبر در سایت‌های دیگر شیوعش را بیشتر کرد. حالا شاید موضوع برای شمای خواننده هنوز هم مجهول بوده و اصلا اهمیتی نداشته و نوشتن من دامن زدن به جریاناتی مگو باشد؛ اما خدا می‌داند چقدر که در این اتفاقات ساده درس و تجربه نهفته است و چقدر که در جامعه‌الزهرا – بزرگ‌ترین حوزه علمیه خواهران کشور- بی‌سابقه بوده است.

داشتم می‌گفتم... خبر که رسانه‌ای شد دیگر نمی‌شود در قبالش سکوت کرد. همین شده که نطق سایت جامعه‌الزهرا هم باز شده و جوابیه‌ای در پاسخ به خبر سایت رجا نیوز داده است(+). مقاله و جوابیه‌ جالبی بود. هم بزرگنمایی داشت هم صداقت. هم دروغ نبود هم واقعیت! جالب بود که در هر دو مطلب بازی با کلمات هم بود. رجا می‌خواست گروهی را متهم کند و مثلا افشاگری، جامعه الزهرا هم درصدد دفاع از حییثیت و تمامیت‌اش بود. به نظر من که هر دو هم پیروز بودند!

چند روز پیش دیدم وبلاگی احداث شده با عنوان جنبش حمایت از مدیریت محترم مدرسه شهیدین و جامعه‌الزهرا (+)؛ یعنی همان حجت‌الاسلام محمدرضا طباطبایی. در پست اول وبلاگ(+) ، نامه جمعی از اساتید جامعه‌الزهرا و شهیدین درج شده که از مدیریت محترم خواستار واکنش صریح در قبال جریانات اخیر شدند(  لینک نامه در سایت رسمی جامعه الزهرا) . ظاهرا بیانیه سابق جامعه‌الزهرا دلشان را آرام نکرده بود و مایل بودند نامه‌ای به مهر و امضای شخص مدیر جامعه‌الزهرا منتشر شود. در ادامه، نامه مذکور را می‌خوانیم. نامه‌ای که حاوی چندبند است در حمایت از نظام و ولایت و محکومیت عوامل مخل امنیت و حکومت به امضای شخص حاج آقا.

حالا نمی‌دانم موسسان آن وبلاگ چه کسانی بودند که اینقدر دوست دارند قضیه ادامه پیدا کند. چون در پست دوم وبلاگ (+) نامه‌ای از طرف جمعی از اساتید جامعه‌الزهرا و شهیدین نوشته‌اند و حمایت خود را از مدیریت محترم اعلام کرده‌اند. نامه‌ای که برعکس نامه قبلی اساتید حتی اسم یک نفر هم رسما زیر آن درج نشده و فقط با تعدادی اسامی در قسمت نظرات مواجهیم.

به نظرم با همان بیانیه جامعه‌الزهرا موضع رسمی آن حوزه علمیه خواهران مشخص شد و دیگر نیازی نبود که انگشت روی فرد خاصی گذاشته شود و طلب بیانیه و اعلام موضع صریح شود. این روزها اینقدر بازی با کلمات پیشرفته شده که می‌شود یک کتاب در حمایت از جایی نوشت که یک کلمه‌اش هم اشتباه نباشد ولی حرف دل هم نباشد. ظاهرا چند تن خوانندگان آن وبلاگ هنوز هم راضی نشده‌اند و می‌خواهند هرطور شده از اعماق ضمیر فرد مذکور اطلاع حاصل کنند. به حضورشان عارضم که الله اعلم بذات الصدور یا به عبارت دیگر به شما دخلی ندارد! تا همین‌جایش هم زیاده آمدید و مسائل مهم‌تر را فراموش کردید.
در نامه حمایت جمعی از اساتید و طلاب می‌بینیم که گوشه‌چشمی هم به مشی طلبگی و منویات مقام معظم رهبری و فرد ولایی و انقلابی و ... هم شده‌است اما نظراتی که در تایید آن ارسال شده تا جایی که من خواندم همگی له یا علیه شخص مدیر است و کمتر کسی خواسته میان آن آشفته بازار از مواضع مطرح شده در نامه حاج آقا و نامه اساتید حمایت کند... کاش از اشخاص گذر می‌کردیم.

چه می‌شد که به جای زوم کردن روی شخص خاصی- که البته ایشان فرد بزرگوار و عالمی هستند و مدیریت این دو حوزه بزرگ هم که بر عهده دارند حاکی از نفوذ و توانایی‌ ایشان است- بر مواضع مهم‌تر پافشاری می‌کردید.
به نظر من که طلاب و برخی اساتید جامعه‌الزهرا از این جریان روسفید بیرون آمدند و نشان دادند که دروس ولایت فقیه و غربشناسی که در جامعه خوانند به بار نشسته؛ ولی بعضی تندروان هدف گم کرده – مثل سازندگان این وبلاگ- نتوانستند بین دروس تئوری و جهت‌گیری‌های عملی‌شان تعادل برقرار کنند. شایسته تر بود اینها که سنگ استاد و مدیر محترشان- مان- را به سینه می‌زنند از مشی و علم استاد پیروی کنند و برای تقویت پایه‌های نظام و ولایت فقیه امضا بزنند و بیانه صادر کنند.

جامعه الزهرا

مدرسه شهیدین را نمی‌دانم؛ اما به نظرم جامعه‌الزهرا که دارد چوب سکوت چند ساله‌اش را می‌خورد. وقتی همه‌اش سکوت باشی بقیه برایت خط و نشان می‌کشند و افترا و شایعه هم چاشنی‌اش می‌کنند؛ آن وقت مجبور می‌شوی بیانیه آنها را تکذیب کنی (+)و آنچه آنها می‌خواهند بگویی... آن وقت است می‌بینیم سایت جامعه‌الزهرا که بخش اخبار و اطلاعیه‌‌هایش از اخبار مربوط به امتحانات و ثبت نام فراتر نمی‌رفت  فرمایشات مقام معظم رهبری در دیدار مردم قم را کار می‌کند (+)و شعر انسیه را می‌زند که «
هرچه بی رحمانه سیلی می خورم از دست باد/ اعتراضم همچنان جز ذکر «یامحبوب» نیست»

حالا هر روزه روز هم بیایید و بیانیه صادر کنید یک در میان با امضای مدیریت و اساتید.(+ و +) هیچ جوره نمی‌توانید جای خالی موضع‌های که باید در وقتش گرفته می‌شد را پر کنید. نمی‌توانید یعنی نمی‌شود! نمی‌شود الان بیایید از حضور میلیونی مردم در انتخابات تشکر کنید. نسبت به سخنان مقام معظم رهبری در جمعه بعد از انتخابات واکنش نشان دهید. یادم نمی‌رود آن روز را که از سکوت جامعه‌الزهرا فریاد بودم، این مطلب را نوشتم و بعد از ویرایش و اصلاحات زیادی تنها توانستم بنویسم: «اینقدر که بی‌تفاوتی بعضی‌ها به اسلام و نظام اسلامی ضربه زده مانتوی کوتاه و زلف پریشان نزده!»

حاج آقا طباطبایی در بخشی از نامه خود بیان فرموده‌اند که : " دوستان من می دانند که این بنده  ـ طبعاً ـ اهل ظهور و اظهار نیستم و به همین دلیل ممکن است در همه حوادث و رخدادها به مقتضای طبع خود اظهار وجود نکرده باشم یا نکنم، اما این روش  به معنای نداشتن موضع مثبت و هماهنگ با نظام و رهبری نبوده و نخواهد بود."

یادم به این کلام مقام معظم رهبری افتاد که (+) :
«نقش نخبگان و خواص این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان که در دیگران به وجود بیاورند؛ رسا بگید، روشن بگید، مبین بگید اونچه رو که می‌فهمید.
هیچ انتظار نیست -حق هم نیست که انتظار باشه- کسی بر خلاف فهمیده خودش حرف بزنه؛ اما اونی که فهمیدید رو بگید. سعی هم بکنید اونچه که فهمیدید درست باشه.»

به هر حال خوشحالم که جامعة الزهرا چندین هزار طلبه و استاد روشن و انقلابی دارد. الحمدلله



کلمات کلیدی : ولایت، حوزه علمیه خواهران، جامعه‌ الزهرا، جامعة الزهرا، محمد رضا طباطبایی، سکوت جایز نیست

حجاب یا بی حجابی اجباری؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/10/17 12:27 عصر

سالروز کشف حجاب رضاخانی است.
به این فکر می‌کنم
که آیا بی حجابی اجباری
در هفده دی آن روزها
و این روزهای فرانسه و بلژیک و ...
بدتر است
یا حجاب اجباری ایران؟

چرا طرفداران بی‌حجابی
در باب بی‌حجابی اجباری نمی‌گویند؟
و برعکس!


دوست داشتم اینقدر سطح فکر مردمان بالا می‌رفت
که دست کم بگویند
موسی به کیش خود
عیسی به کیش خود

و بعد
از اندیشه‌ام بگویم
 که حجاب
نه تنها یک واجب فردی برای بانوی مسلمان است
که سرش را بیندازد زیر
و چادرش را روی سرش
که کسی نبیندش
و ریز ریز از کنار دیوار عبور کند

در حالی‌ که
دخترکان زیباروی
تابلوهای هنری دوپا
دل‌ها را به هر سو ببرند
و بربایند


حجاب
و بی‌حجابی
در یک جامعه
اثر واقعی حجاب بر تحکیم خانواده را
خنثی می‌کند

و بی‌حجابی
و حجاب
در یک جامعه
بهره کشی عمومی از زنان را

کدامیک بدتر است؟



(+) مقاومت هوشیارانه زنان ایرانى در برابر توطئه کشف حجاب
(+) خواب خرگوشی
(+) استعمار، استثمار،‌استکبار
(+) خوشحالم که قانع شدی
(+) فدائیان حجاب و عفاف




کلمات کلیدی : خانواده، ایران، حجاب اجباری، بی حجابی اجباری، فرانسه، هفده دی

جهاد زینب در مدینه جا ماند؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/10/6 12:51 صبح

صفحه سرچ گوگل را باز می‌کنم و می‌نویسم شوهر داری! یک گیومه هم پس و پیش‌اش می‌گذارم که بچه‌داری و خانه‌داری و این‌ها نیاید. چه فرق می‌کند آقای گوگل فکر کند دختری دارد دنبال شوهر می‌گردد یا زنی از داشتن شوهرش خسته شده یا تازه عروسی اینجاست که شوهرداری بلد نیست!

می‌دانم حدیثی موثق در اسلام داریم که می‌گوید جهاد زن خوب شوهرداری است. دلم می‌خواهد ادای مسلمان‌های درجه یک را در بیاورم و دانه دانه حدیث‌ها را در زندگی‌ام پیاده کنم. از طرفی من ِ درونم می‌گوید درس بخوان، کار کن، فعالیت کن، بنویس، بفهم، بفهمان... . این من ِ درونم دارد ریشه می‌دواند. باید زودتر از اینکه عقل و دین درون‌ام را بگیرد سر میز مذاکره بنشانم‌اش. حساب‌ام را با من‌ام صاف کنم و بگویم دختر تکلیف‌ات را مشخص کن؛ می‌خواهی آزادانه در اجتماع فعالیت کنی و دم از مسلمانی بزنی یا  به خاطر این قول مبارک بروی پی خانه‌داری و شوهر داری. بالاخره اگر دختران باور داشتند که جهادشان خوب شوهرداری است هرچه زودتر بار و بنه‌شان را برای شرکت در جهاد می‌بستند و تصمیم می‌گرفتند.

اصلا باید تجدید نظری روی مفاهیم بکنم. جهاد یعنی چه؟ شوهر داری چگونه است؟ آزادی تا چه حد است؟ آیا به قول گلسا (+) مسئله این است که آزاد باشیم یا نباشیم؟ یعنی الان یک خط قرمزی وجود دارد که یک طرف‌اش آزادی و تحصیل و کار است و طرف دیگرش شوهرداری؟ سوال را درست فهمیدیم که حالا دنبال جوابیم؟ نکند راه‌های دیگری هم باشد.

گل‌پر که سعی کرده خیلی ساده مسئله را حل کند. (+)  در پاسخ‌هایی که به نظرات داده بیشتر مشخص است. به نظرم زیرمیزی بعضی سوالات را هم جواب نداده! درست است که بعضی آزادی‌ها در نهایت به ضرر زنان بوده؛ اما به قول یکی از خوانندگان، جامعه معلم زن نمی‌خواهد؟ دست کم محیط‌های زنانه مسئولین خانم نمی‌خواهد؟ خانمی که به خاطر مسائل مالی یا از سر احساس وظیفه نسبت به اجتماع یا زکات استعداد و علم‌اش در جامعه مشغول به کار می‌شود یعنی عملا از ثواب جهاد محروم شده؟ آخر کار آن خانم که ظاهرا از شوهرداری خیلی سخت‌تر است. چرا کار سخت‌تر ثواب کمتر داشته باشد؟

به نظر من صورت سوال نه اینقدر ساده و بی‌حاشیه است که گل‌پر گفته نه صفر و یکی است که گلسا توصیف کرده. مسئله هم فقط مشکل خانم‌های مذهبی که این حدیث را شنیده‌اند نیست؛ کلا خانواده‌ها از خانم‌های متاهل انتظاراتی دارند که بیشتر وقت‌ها با فعالیت‌های بیرون از منزل قابل جمع نیست.

دو روز است که می‌خواهم این‌ها را بنویسم؛ اما شرکت در روضه و مراسم عزاداری فرصت‌ام را تنگ کرده. با وقت‌ تنگ‌ شده‌ام نمی‌جنگم. شاید می‌خواهد چیزی به من بگوید؛ راه حلی پیش پایم بگذارد...
نشانه‌ها را می‌گذارم توی جیب‌ام تا به وقت‌اش بعد از محرم و ایام امتحانات بریزم‌شان روی میز و نتیجه زندگی‌ام را بگیرم. یک نشانه‌ام زینب- سلام الله علیها- است. همه‌اش که نمی‌شود در قال و قیل، راه درست را پیدا کرد. یک وقتی لازم است به زندگی از ما بهتران نگاه کنیم.

زینب -سلام الله علیها- شاگرد استاد وپدری چون علی – علیه‌السلام- بود. در فن بیان و علم و عفاف حرف نداشت. معصوم نبود؛ اما معصوم زاده بود و با خاندان اهل بیت بزرگ شده‌بود. به نظرتان تربیت حضرت زینب اجازه می‌داد که از جهاد زن غافل بماند؟ حالا این را بگذارید کنار شرط ضمن عقد حضرت زینب که به همسرشان، عبدالله بن جعفر گفتند. شرط این بود که شوهر اجازه بدهد زینب روزی یک بار حسین –علیه‌السلام- را ببیند و اگر به سفر رفت همراهش برود.

ازدواج کردند؛ زینب همیشه حسین را می‌دید؛ حسین به سفر رفت؛ زینب هم رفت؛ دو پسرش را  برد؛ دو پسرش شهید شدند؛ زینب اسیر شد؛ بیمار شد و در کمتر از دو سال بعد از این دنیا رفت. آیا زینب باید برای شوهرداری در مدینه می‌ماند؟ یعنی زینب جهاد‌ش را در مدینه جا گذاشت و دلش خواست که به خاطر علاقه به برادرش به مسافرت رفت؟ آیا زینب از این دخترهایی بود که ازدواج می‌کنند ولی هر روز خانه مادرشان هستند؟!

جواب این سوال‌ها را دیگر گوگل بلد نیست. فعلا مقاله‌هایی که در مورد شوهرداری تحویل‌ام داده مرتب کردم تا بخوانم.
کاش این روضه‌خوان‌ها یاد می‌گرفتند اینقدر به بهانه خواهر و برادر و مادر و فرزندی اشک ملت را در نیاورند. به نظر من اگر هفتاد و دو تن از هفتاد و دو ملت هم بودند واقعه همان می‌شد. ماجرا چیز دیگری‌است...

دو مطلب مرتبط که قبلا نوشته ام:
+ زنان صفر و یکی
+ یوسف ثانی

مطلب امروز کوثر (گلسا):
+ طواف ولایت




کلمات کلیدی : زن، شوهرداری، زینب، محرم، ولایت

پلاکارد سازی من و شرکا

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/9/27 9:38 عصر

اولین بار چهار یا پنج سال پیش بود که این عمل را مرتکب شدیم. دم رفتن به راهپیمایی فکری شدیم کمی هم که شده خلاق باشیم و پوستر مخصوص راهپیمایی بسازیم. آن روز با کمترین زمان یکی از تصاویری که در اینترنت و در محکومیت اسرائیل دیده بودیم را روی برگه A4 پرینت سیاه و سفید گرفتیم و با خود بردیم. نکته جالب پوستر این بود که متن آن به انگلیسی نوشته شده بود و آن وقت‌ها خیلی کلاس داشت در شهری مثل شیراز پوستر انگلیسی دست بگیریم! واکنش جالب مردم و دوربین‌های زوم شده روی پوستر ترغیبمان کرد که ادامه دهیم.

الان که می‌نویسم درست یادم نمی‌آید چند پوستر و پلاکارد درست کردیم. بدون هیچ محدودیتی هر چیز جالبی را قیچی می‌کردیم، چسب می‌زدیم، با پرچم ایران و عکس امام و رهبری ترکیب می‌کردیم و آخر سر هم جسم دراز سفتی که لزوما هم چوب نبود دسته‌اش می‌کردیم.

راهپیمایی‌های تهران و تاحدودی قم خیلی متنوع است. مثلا راهپیمایی 22 بهمن تهران بیشتر شبیه کارناوال شادی است با آن همه بادکنک و پرچم‌های رنگی و گروه‌های اجرای برنامه. راهپیمایی های قم مردمی است، ملیت‌های مختلف را می‌بینی که با پوشش و شعار و رسومات خودشان شرکت کرده‌اند. تنها بعضی از مردم به خودشان اجازه شکوفایی می‌دهند و بقیه همان پوسترهای چاپ شده تکراری سازمان تبلیغات، حوزه و ... را دست می‌گیرند.

ما این چند سال در خانواده خودمان یک نهضتی راه انداختیم به عنوان پلاکارد سازی راهپیمایی. بسته به وقتمان از چند روز قبلش فکر می‌کنیم که با چه ابزاری چه محتوایی را با روشی هنرمندانه و گاهی طنز منتقل کنیم. گاهی لازمه‌ی دست گرفتن پلاکاردمان این بود که خودمان هم چفیه ببندیم و پوشیه بزنیم. مغزمتفکر ایده‌های پلاکاردی مادرم هستند، طرح و اجرا من و خواهرم و پشتیبانی مالی هم که مسلما پدرم!

امروز برای ساختن پلاکارد امکاناتمان کم بود. یک چوب زمخت سنگین که با هیچ چسب و دوختی نمی‌شد به مقوایمان – که مقوای جعبه شیرینی بود- وصلش کرد. فقط دو پوستر رنگی از عکس امام خمینی و مقام معظم رهبری داشتیم که دوماه پیش با وسواس زیادی از پاساژ قدس خریده بودمشان. البته یک پرچم ایران و مچ‌بند سه رنگ هم داشتیم.

اینجا کلاس آموزش کاردستی آقای فیضی نیست فقط می‌خواهم بگویم یا کمترین امکانات و کمی خلاقیت می‌شود ایده‌های جدیدی پیاده کرد. دسته چوبی و مقوا را کناری انداختیم و عکس آقا و امام را پشت و روی یک راکت بدمینتون چسباندیم. هم خیلی خوش دست شد هم زیبا. در شبکه‌های توری راکت چند گل مصنوعی کاشتیم و به خاطر مسائل امنیتی رویش هم یک کاغذ سلفون کشیدیم.
اگر می‌شد شکل بیضی راکت را هم « قلب » می‌کردیم که دیگر عالی می‌شد.



کلمات کلیدی : راهپیمایی، ایران، پلاکارد، پوستر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

الکسا