سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ازدواج به سبک «شمس العماره»

ارسال‌کننده : در : 88/8/28 4:18 صبح

به نام خدا
به قول معروف هر آغازی یه پایانی داره‏‏ «شمس العماره» هم تموم شد؛ با تمام محاسن و ومعایبش. موضوع داستان آدم رو یاد افسانه های قدیمی مینداخت؛ وقتی یه شاهزاده خانوم بین خواستگاران مختلفش که از راه های دور و نزدیک اومده بودند یکی رو انتخاب می کرد.
«لیلا» دختر جوان، زیبا و پولدار فیلم اول یه جورایی فمینیست بود و اصلا اعتقاد به ازدواج نداشت اما به خاطر وصیت پدرش و اصرار زیاد اطرافیان و فامیل تن به ازدواج داد. اون میخواست به سفارش پدرش عمل کنه بنابراین طبق لیستی از پسران مورد تایید که پدرش در وصیتنامه ش نوشته بود قرار شد یکی یکی برای خواستگاری بیان و لیلا از بین همه با اونی که دوستش داره ازدواج کنه.
گزینه های جالب و متفاوتی مطرح شدن؛ پسرانی همسن و سال از خانواده های مختلف که هر کدوم از نظر: قیافه،تحصیلات،اخلاق،کار و... لیست متنوعی از خواستگاران درست کرده بودن.لیلا
هر خواستگار چند قسمتی از سریال رو پر میکرد و این روند ادامه داشت تا قسمت آخر. ذهن مخاطب مدام درگیر تصمیم و انتخاب لیلا بود.
از طرفی دو-سه هفته قبل از اتمام سریال مسابقه ای پیامکی در شبکه ی دو اعلام شد که:«حدس میزنید لیلا با کدام یک از خواستگاران ازدواج میکند؟» طرح جالب و جدیدی بود و میتونست نکات آموزشی هم داشته باشه.
در قسمت آخر در یک اتفاق تصادفی لیلا پسر شوهر عمه ش رو پشت در میبینه و همانجا یک دل نه صد دل با یک نظر عاشق میشه و با همون آقا ازدواج میکنه.
محاسن سریال شمس العماره
1-نور و فیلمبرداری
2-بازیگران قوی
3-موضوع قصه
معایب
1-انتخاب نامناسب اسم داستان:
خونه ای که تو این سریال به شمس العماره معروف بود نه سنتی بود نه ایرانی و بیشتر شبیه خونه های پولدارهای اروپایی، کشورهایی مثل ایتالیا و اسپانیا بود.
چون مصالح به کار رفته تو این خونه بیشتر از سنگ و فلز بود در حالی که معماران قدیم از خاک و چوب استفاده می کردند. شکل پنجره، نرده، باغچه و حوض خونه هم به این قضیه اضافه کنید. در معماری خونه های سنتی ایران بیشتر از خطوط منحنی استفاده میشد در حالی که در این خونه خطوط صاف و شکسته هستند.
جالبش اینجاست که«فرهاد» یکی از خواستگاران لیلا هم که از فرنگ برگشته بود با دیدن اون خونه میگه:«با دیدن اینجا یاد خونه های سنتی ایرانی افتادم.»
2-اشتباه فیلمنامه در قسمت آخر:
 اینکه مخاطب رو درگیر انتخاب کردند طدح جدید و جالبی بود اما متاسفانه وقتی با اونهمه داستان و کش و قوسی که ایجاد کرده بودند عجله ای پیش میاد جوری که دیدن پسر و انتخابش فقط چند ثانیه طول میکشه. ممکنه بگید چند ثانیه ش رو نشون دادن ولی انتخاب لیلا که چند ثانیه ای نبوده و حتما ماجراهایی پیش اومده که باعث انتخابش بوده. بله درسته ممکنه ولی قضیه ای به این مهمی رو حتما باید نشون میدادند و میشه بگی این کمبود بزرگترین ضعف فیلمنامه بود.
مخاطبان در این مسابقه شرکت کردند و کلی سعی کردند که جواب درستی بفرستند . در قسمت پایانی و با دیدن انتخاب هول هولکی لیلا و فردی که جزو خواستگارها نبود این فکر به ذهن بیننده میرسه که اون مسابقه هم به قول معروف«سرکاری» بوده و حتی احساس میکنه یه جورایی بهش توهین شده. یعنی کسانی برنده شدن که پیامک زده بودند:«لیلا با هیچکدام از خواستگاران وصیتنامه ازدواج نمیکند.» (این ایراد اساسی فیلمنامه بود. انقدر عجولانه و سطحی تموم کردن سریال)
متاسفانه سازندگان نتونستن از این ابزار برای آموزش بیننده ها استفاده کنن.
در صحنه ی عروسی صدای لیلا پخش می شد که از اخلاق و منش بالای گزینه ی انتخابیش«داماد» تعریف میکرد اما چیزی از این اخلاق و نمش نشون داده نشد. چرا؟
آیا پول تهیه کننده تموم شده بود؟
آیا آقای «امین حیایی» بازیگر معروف و مشهور سینمای ایران چند دقیقه بیشتر وقت آزاد برای بازی در این سریال نداشت؟
آیا تلویزیون دیگه حاضر نبود برای قسمت هاب ییشتر پولی بپردازه؟
آیا یکی از بازیگران نقش اصلی سریال قرارداد تازه ای با فیلم جدیدی بسته بوده و میخواسته بره و کارگردان مجبور شده سمبلش کنه؟
عشق بهتر است یا ثروت؟
شاید عده ای از دخترها و زنان جوان با دیدن «شمس العماره» این فکر به ذهنشون رسیده که کاش جای لیلا بودند و اونهمه ثروت داشتند تا خواستگاران بهتری براشون می اومد بنابراین اونها میتونستند خوشبخت تر باشند ولی واقعیت اینجور نیست.
چند وقت پیش تو یکی از سایت های معتبر(که الان اسمش یادم نیست) خوندم که نوشته بود: گرانترین و مجلل ترین تالار عروسی تهران که عروسی آقای «علی دایی» هم اونجا بوده تصمیم میگیره طی جشنی همه ی زوج هایی رو که اونجا مراسم عروسی شون رو گرفتند دعوت کنه وقتی مسئولین اونجا با همه ی عروس دامادها تماس میگیرند متوجه میشن: بالای 60 درصد کسانی که عروسی شون تو اون تالار بوده از هم جداشدند.
یعنی پول زیاد نتونسته اون زوج های جوون رو به خوشبختی و تفاهم برسونه.
 اصل و نسب
تو این سریال بارها صفت«با اصل و نسب» بودن و اصیل بودن در مورد خواستگاران و البته خواستگاران پولدار مطرح شد. یعنی به جز اولین خواستگار«شاهرخ خان» که پولدار نبود در مورد بقیه این نکته که «از خانواده ی اصیلیه» تکرار میشد. اما آیا واقعا اصیل بودن یعنی پولدار بودن و هر کی پولداره اصل و نسب داره؟ و آیا بی پولها نمیتونن اصیل باشن؟«پول داشتن یا نداشتن مسئله این است؟»!
تو روایات داریم وقتی دختری میخواد ازدواج کنه باید خانواده ی همسرش رو هم بررسی کنه چون اگه دختردار بشه، دخترش به عمه ش میره. و اومده وقتی پسری خواست ازدواج کنه خانواده ی دختر رو هم بشناسه چون اگه پسر دار بشه، پسرش به دائیش یعنی برادر این دختر میره.
کاش آخر فیلمنامه ی شمس العماره اینجوری خراب نمیشد و حداقل طی دو-سه قسمت ذهن بیننده قانع می شد که لیلا طرف رو شناخته بعد انتخابش کرده نه با اولین نگاه و یه نظر! بعد فیلم می رفت به سال ها بعد که صاحب بچه یا بچه هایی می شدن. اینجوری خیلی خوب میتونستن نتیجه ی انتخاب درست یا غلط لیلا رو با صالح بودن یا نبودن بچه ها نشون بدن. متاسفم!

پی نوشت: این مطلب رو به خاطر لبیک به دعوت وبلگ دوست عزیزم بی صدا و شرکت در مسابقه ی پیوند آسمانی نوشتم.




کلمات کلیدی : دختر، ازدواج، شمس العماره، پیوند آسمانی، لیلا

روزگار وصل

ارسال‌کننده : در : 88/8/25 5:45 عصر

شاید یکی از مهمترین دلایل مشکلات روحی و جسمی دوره ما، شهر نشینیه. تو زندگی ماشینی آدما صبح تا شب و شب تا صبح با اجسام بی روح در ارتباطه. چیزهایی که به دست انسان و بیشتر از آهن و پلاستیک و الیاف مصنوعی تشکیل شده. وسایل پر زرق و برقی که نهایتش یه زیبایی مصنوعی دارند ولی از سرشت آدم دور هستند. آرایش های غلیظ با رنگ های تیره و سیاه، موسیقی های خشن با شعرهای زننده، رفتارهای پر برخورد و چهره های خسته و بی روح و ... همه و همه آیا به خاطر دور شدن آدم ها از طبیعت نیست؟
     تا آدم از تهران خارج نشه قدر خاک و آبش رو نمیفهمه. خدائیش هرچی میکاری جواب میده ولی کیه که قدر بدونه؟! خونه های حیاط دار کوبیده میشن و به جاشون آپارتمان های بد قواره میره بالا در حالی که سیمان و گچ بنایی چیزی از باغچه ی قشنگش باقی نگذاشته. گلدون های شمعدونی با بی توجهی خشک میشن و گل و درختچه های مصنوعی جاشون رو تو خونه ها میگیرن. اشیاء گل شکلی که صبح و شب، تو بهار و پاییز یک شکل هستند و هیچ تغییری نمی کنن؛ معطر نیستند و لطافت ندارن.

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش ... بازجوید روزگار وصل خویش
تا پارسال که مستاجر بودیم و از داشتن باغچه محروم، همیشه تو ذهنم خونه ی آرزوهام رو یه خونه به سبک سنتی تصور می کردم؛ جوری که حیاط وسط باشه و دوطرف اتاق. وسط حیاط هم یه درخت میوه ی بزرگ که بشه زیر سایه ش بشینیم و از خوردن میوه ش لذت ببریم. خونه ای که حیاطش از جایی دید نداشته باشه تا بتونم به راحتی ازش استفاده کنم؛ با بچه ها م بازی کنم، تو باغچه ش گلکاری و باغبونی کنم و...
     مادرم میگه همیشه تو دلش دعا میکرده خدا خونه ی حیاط داری بهمون بده که وسطش درخت انجیر داشته باشه. آخه مادرم انجیر خیلی دوست داره...همینم شد. خونه ای که یک ساله ساکنش شدیم سنتی و قدیمیه؛ حیاطش وسطه و دوطرفش اتاق داره. وسطش درخت انجیر بزرگی د اره که سایه ش تابستونا از طلا برامون با ارزشتره. حیاطی که دید نداره و من باخیال راحت ازش استفاده میکنم.
     حیاط وسط خونه مثل یه جرعه آسمونه. یه چهار ضلعی که میتونی توش بازی کنی، باغبون بشی و گلکاری کنی، عصر ها آب و جارو کنی و همسر خسته از سرکار اومده ت رو یه فنجون چای گرم مهمون کنی و...

من عاشق طبیعتم؛ از حیوون بگیر تا گل و درخت. از وقتی خونه دار و بهتره بگم باغچه دار شدیم سعی کردم لذت پرورش گل و گیاه رو از دست ندم البته آب و خاک قم با تهران خیلی فرق میکنه. خیلی ولی من انقدر امتحان میکنم تا بالاخره سانت به سانت باغچه م رو سبز کنم. گل های زینتی که تا حالا کاشتیم جواب نداده و فقط مهمون چند هفته مون بوده. بنده ی خدا پدرشوهرم با چه زحمتی چندین مدل رو از باغ گل خرید و تو باغچه مون کاشت(رز،داوودی،محبوب شب و...) حیف!
     گاهی که به آفرینش فکر میکنم و تو دم از خودم میپرسم که :«خدا چرا منو آفریده؟» یکی از جواب هایی که بهش میرسم اینه که:«خدا منو رو آفریده که کشف کنم، ببینم و به حقیقت هستی برسم.» اگه به موجود دیگه ای امکان رشد بدم و شاهد رشدش باشم میتونه منو به جواب برسونه.
     نمیدونم تا حالا تجربه ش رو داشتید یا نه. اینکه دونه یا تخم گیاهی رو تهیه کنید. اون رو تو باغچه یا گدونی بکارید. بهش آب بدین و شرایط خوبی براش فراهم کنید. بعد هم هر روز رشدش رو که آروم آروم اتفاق می افته با دقت نگاه کنید؟
     گل و گیاه از همه دل و همه رقمش رو دوست دارم ولی بیشتر از همه دوست دارم دونه یا تخم گیاه رو با دست خودم بکارم و آبش بدم و با چشم خودم از تخم در اومدن و بزرگ شدنش رو ببینم. خدایا قربون قدرتت برم. تو یه دونه ی کوچیک و حتی بدقواره چه گلهای قشنگی گذاشتی!
     تخم گلهای آفتاب گردون، لاله عباسی، نیلوفر رو کاشتم وجالبه بدونین برخلاف گلهای زینتی که پدرشوهرم زحمتش رو کشیده بود و متاسفانه خشک شده بودند، اینها همه جواب دادن و حیاطمون رو پر از گل کردن. آفتاب گردون های بلند، لاله عباسی های بوته ای و کوتاه و نیلوفرهایی که دور درخت انجیر پیچیدن و بالا رفتن. چیزهای دیگه ای هم کاشتم مثل: خیار، گوجه فرنگی، گندم، هندونه، ذرت و ...
     وقتی کنار باغچه مییشینی و از تخمه آفتاب گردونی که خودت کاشتی و شاهد بزرگ شدنش بودی تازه تازه میخوری، حس میکنی داری کیلو کیلو اومگا وارد بدنت میکنی!
     یه وقت نگی حیاط نداریما که من خیلی از این گیاه ها رو مثل ذرت، آفتاب گردون رو تو گلدون هم کاشتم و ثمرش رو هم دیدم. همه یه طرف من فکر میکنم وبلاگ نویس ها هم باید با طبیعت انس بگیرن تا یه وقت دچار افسردگی نشن نه مثل بعضی ها که گل رو هم فقط از مانیتورشون میبینن و بس! همه چیزشون شده رایانه و اینترنت!




کلمات کلیدی : گل

متن باز، فکر باز، مکر باز

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/8/23 11:22 عصر

ترم سه دانشگاه که بودم یک روز استاد C++ گفت ساعت بعد کلاس سیستم عامل دارد و قرار است کسی بیاید و لینوکس آموزش بدهد. از قرار معلوم کسی، شاگرد سابق استاد بود که دوره‌های تخصصی خاصی را گذرانده بود.

برخلاف همیشه ترجیح دادم ردیف‌های آخر کلاس بنشینم. تا آن وقت سواد سیستم عامل‌ام حتی به نصب ویندوز هم نرسیده بود؛ چه رسد به لینوکس!

استاد کوچک با مقدمه‌ای از open source شروع کرد. اینکه چقدر نرم‌افزار‌های متن باز دارد دنیایمان را نجات می‌دهد؛ چقدر که با آنها داریم پیشرفت می‌کنیم و چه بسا به عدالت اجتماعی نزدیک می‌شویم و کاش ما هم خسیس نمی‌بودیم!

نمی‌دانم از بچه‌های دانشگاهمان هنوز هم کسی اینجا را می‌خواند یا نه. حالا شاید استاد کوچک کلمه عدالت را نگفته باشد؛ اما گفت که با این شیوه نوین گسترش نرم‌افزار، داریم برای خودمان یک پا مستقل می‌شویم.

ردیف صندلی‌ام و میزان مشارکتم در کلاس نسبت مستقیم دارند؛ اما آن روز با آرامش خاصی استاد کوچک را مخاطب قرار دادم و پرسیدم مگر آنها عاشق چشم و ابروی ما شده‌اند که بیایند دستی دستی پیشرفت‌شان را تقدیم ما کنند؟ ( فحوا!) اصلا چرا آمدند کشورها را به اسم جهان سوم و صنعتی و این حرف‌ها نام گذاشتند که حالا بیایند خودشان ما را بالا بکشند؟ (به کسر کاف!) شاید بخواهند با این کار منت سرمان بگذارند. اصلا از کجا مطمئنید که واقعا این نرم‌افزارها متن باز هستند؟

استاد کوچک با حوصله جواب می‌داد؛ استاد بزرگ هم نظاره‌گر بود. برای این بحث دستم خالی بود چون دفعه اول بود که این اسم‌ها را می‌شنیدم؛ اما حدس می‌زدم – هنوز هم می‌زنم- که یک جای کار می‌لنگد.

استاد بحث را بست و رفت سراغ آموزش عملی لینوکس. من هنوز غرق افکار خودم بودم. داشتم نقشه می‌کشیدم که بروم از اینترنت برای حرف‌هایم مستندات جمع کنم و هفته بعد بیایم سخنان‌ام را به کرسی بنشانم. شب‌اش سراغ اینترنت هم رفتم؛ اما آن سال جز این مقاله نیافتم. همینطور که الان ادامه صحبت‌های خودم را گرفتم آن روز هم ادامه تفکراتم را گرفتم و زیاد آموزش عملی را دقت نکردم.

استاد کوچک داشت کلاس را تمام می‌کرد. CD برنامه را نشان بچه‌ها داد و گفت که آن را تهیه کنند. چند نفر زیر لب غر زدند که حالا نمی‌شود از روی CD خودتان برایمان رایت کنید؟ من که هنوز غرق افکارم بودم نمی‌دانم چه شد که این جمله را بلند گفتم. گفتم: مگه اوپن سورس نیست؟ یک لحظه همه ساکت شدند. کمی طول کشید تا منظورم را گرفتند. استاد کوچک که ترسید – یا من اینطور فکر کردم- به خاطر این کلاس خرج هم روی دستش بیفتد لبخندی زد و گفت: نه در این مورد!
نمی‌دانم چرا به حرف‌های خودشان هم عمل نمی‌کنند؟




کلمات کلیدی : دانشگاه، کامپیوتر، open source، سیستم عامل، فلسفه، فکر، پیشرفت

بیمه زنان خانه دار، خانه زنان بیمه دار

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/8/17 11:0 عصر

در خبرها آمده که بالاخره «زنان خانه‌دار بیمه اجتماعی می‌شوند » (+) البته قصه بیمه زنان خانه‌دار از سال 1381 مطرح شده و فراز و نشیب‌هایی در مبلغ بیمه، شرایط و نوع بیمه داشته‌است (+) . زنان خانه دار می‌توانند از مزایای بازنشستگی بهره‌ببرند اما این نوع بیمه، درمان را پوشش نمی‌دهد. مغز خبر این است که:

«با توجه به حداقل دستمزد تعیین شده امسال که 264 هزار تومان است، هر زنی که بخواهد از مزایای بیمه اجتماعی زنان خانه‌دار بهره‌مند شود، می‌تواند با پرداخت ماهانه حداقل 37 هزار تومان پس از طی یک دوره 30 ساله از مستمری بازنشستگی بهره‌مند شود و درصورت فوت نیز افراد تحت تکلفش مستمری دریافت خواهند کرد.»

معمولا هروقت بخواهم درباره تفاوت دیدگاه سنتی و اسلامی در مسائل زنان یک مثال بزنم قضیه زنان خانه‌دار را مطرح می‌کنم. واقعیتش این است که از نظر اسلام انجام کارهای خانه برای زنان  اجباری نیست و خانم حتی می‌تواند بابت کارهای منزل اجرة المثل دریافت کند؛ اما چه شده که این رسم اینقدر در جامعه ما جا افتاده و هیچ دختری در خواستگاری جرأت نمی‌کند بگوید و هیچ پسری هم قبول نمی‌کند؛ دیگر گردن اسلام نیست. یکی از نواقص قانون اساسی و به نظرم اهمال علما در این است که چند و چون این عدم وجوب و پرداخت حق الزحمه را دقیقا مشخص نکرده‌اند. معمولا در مسائل زنان اینقدر صبر می‌کنند تا بالاخره فریاد خود زنان از جایی درز کند و تازه به اهمیت مسئله واقف می‌شوند.

در قانون ما تا جایی که من می‌دانم پرداخت اجرة‌المثل تنها به زمان طلاق موکول شده  (+) در حالیکه در متون اسلامی اگر زن از انجام کارهای خانه قصد تبرع(مجانی بودن) نداشته باشد از همان فردای عروسی می‌تواند اجرتش را طلب کند. ولی متاسفانه مثل رفتار اکثر زوجین در مورد مهریه، این هم به زمان طلاق موکول شده‌است.
 
در حال حاضر حدود 14 میلیون زن خانه‌دار در کشور زندگی می‌کنند. بیمه زنان خانه دار در خوش‌بینانه‌ترین حالت که بدون سنگ اندازی عملی شود می‌گوید زنان خانه‌دار باید ماهیانه دست کم 37 هزار تومان پرداخت کنند. برای بسیاری از خانواده‌ها پذیرفتنی نیست که این مبلغ را به عنوان بیمه خانم خانه پرداخت کنند و در صورت پذیرش هم شاید ترجیح بدهند به زخم‌های اساسی زندگی بزنند. اجرتی را که در اسلام گفته زن حق دارد بابت پخت و پز «بگیرد»  حالا باید با هزار منت و زحمت جور کند و «بدهد». نمی‌دانم چرا اینقدر دل قانون‌گزاران به حال آقایان سوخته. بهتر نبود یک نگاه به قوانین اسلامی می‌کردند و دیگر با این همه ماده و تبصره این وظیفه را از دوش آقایان برنمی‌داشتند؟ هنوز هم دیر نشده. می‌شود قانونی بگذارند که حق بیمه زنان خانه‌دار – جدای از نفقه- از حقوق مرد کسر شود و اصلا جزو شروط ازدواج باشد. در مورد اجرة المثل و مهریه زنان حق دارند که هرزمان خواستند طلب کنند؛ اما خدا نکند خانمی این درخواستش را قانونی کند و بخواهد خرج خودش کند، انگار که درخواست دزدی در روز روشن داده باشد و زمین و زمان هنگ می‌کنند!

نکته دیگر در مورد بیمه زنان خانه‌دار این است که در صورت فوت خانم یا از کارافتادگی‌اش افراد تحت تکلفش مستمری دریافت خواهند کرد. برای زنان سرپرست خانوار و بسیاری از خانواده‌ها کمک بسیار بزرگی است؛ اما اینکه مرد بخواهد از فوت همسرش مستمری‌ بگیر شود خیلی جالب نیست. این وسط چه چیز گیر خانوم مرحومه می‌آید؟ مردان عموما با فوت همسرشان ضربه روحی می‌خورند نه لطمه اقتصادی که بعد این مستمری جای خانم را پر کند. بله فقط یک راه وجود خواهد داشت؛ این مستمری باعث شود که فورا خانم دیگری جای خانم سابق را پر کند!
بالاخره مردان حساس هستند. مراقب باشیم نه کمبود بودجه پیدا کنند نه کمبود محبت!!!

(+)‌ زنان خانه دار همچنان در انتظار بیمه
(+) بیمه زنان خانه دار، پول ندارد
(+) زنان خانه دار را جدی بگیریم.
(+) زنان خانه دار بیشتر از مردان کارگر کار می‌کنند
.



کلمات کلیدی : زن، همسر، ازدواج، بیمه زنان خانه دار، اجرة المثل، مهریه، نفقه، زندگی، طلاق

وقتی تکنولوژی به کمک ازدواج می آید

ارسال‌کننده : در : 88/8/14 1:0 صبح

ـ وایییییی، چه حرفی! زود توبه کن که عقابت واجب شده!
 
ـ مگر چه شده؟!

ـ چه شده؟! دختر و پسر اینگار متوجه نیستند چکار می کنند، قصد خط خطی کردن امر مقدس ازدواج را دارند!

ـ اوووووووووووو، خط خطی؟!

ـ بله خط خطی! ما وقتی میخواستیم ازدواج کنیم تا وقتی پای سفره عقد می نشستیم دختر خانم را نمی دیدیم و او نیز ما را به دیده نمی نگاشت!
الان برای ما دم از تکنولوژی می زنند و اسم از نام نامبارک اینترنت می آورند!

ـ خوب مگر اینترنت چیز بدی ست که اینطور  مو بر تنت سیخ گشته ؟!

ـ ظواهر نشان می دهد خیلی از دنیا عقب هستی اخوی! مگر نشنیدی که چقدر دختر و پسر در این راه اغفال شده اند و چه ریسمان هایی که به خاطر این امر پاره نگشته.

ـ خوب عزیز جان این کار امروزی ها با کار قدیم شما هیچ فرقی ندارد، تازه این کار امروزی ها چند قدم از شما جلوتر ست.

ـ چطور ؟!

ـ اگر قدیم شما عروس خانم را ندیده عقد می کردید یا عروس خانم شما را ندیده بله می گفت ، امروز هم ندیده این کار را میکنند! شما دیروز نه ظواهر عروس خانم و اقا داماد را می دیدید و نه باطنش را!  ولی امروز حداقل ظاهر یکدیگر را که می توانند ببینند!
ببینم اصلا من از تو یک سوال دارم، چرا در قدیم رسم نبود دختر و پسر قبل از ازدواجشان با یکدیگر صحبت کنند تا از حال یکدیگر با خبر شوند و حرفهای یکدیگر را بشنوند؟

ـ عجب سوالی! تو مثل اینکه متوجه نیستی، در قدیم اینقدر دختر و پسرها باحیا بودند که اگر هم اجازه این کار را داشتند به جز چند کلامی با یکدیگر صحبت نمی کردند، و بخاطر حیاءشان بیشتر صحبت هایشان ناگفته می ماند و به یکدیگر نمی زدند، حالا چه این رسم بوده باشد و چه نباشد در هر صورت به حالشان فرقی نخواهد داشت! ولی امان از دختر و پسر های امروزی، برای ازدواجشان جلسات متعددی میگذارند و با یکدیگر صحبت می کنند اما با این حال برایشان کم ست و می گویند ما می خواهیم با هم چت کنیم! این دیگر برای من قابل تحمل نیست!

ـ اوووووووووووووووووو، که اینطور! ببینم شما فکر نمیکنید شاید این درخواستشان بخاطر حجب و حیاءیی باشد که شما از آن دم می زنید؟!

ـ چطور؟ مگر می شود؟!

ـ بله، بله که درست است، من اعتقادم بر این است که دختر و پسر برای اینکه خیلی راحتر باهم صحبت کنند و بخاطر خجالت خیلی از حرفهایشان مسکوت نماند بهتر است در محیط چت به گفتگو بنشینند، این کارشان درست شبیه به کار ما قدیمی هاست، آن موقع که صحبت از این  چیزها نبود، دختران لیست بزرگی از سوالاتشان را می نوشتند و در اختیار پسر می گذاشتند و پسر هم می نوشت و پاسخش را می داد، فقط فرقش این است که در اینجا باید تایپ کنی ولی در آنجا باید با قلم و کاغذ می نوشتی!
حالا این همه سخت گیری برای چیست؟! فکر نمیکنی بخاطر برخی رفتار های سنتی مان که با جوانان امروزی هم خوانی ندارد چقدر انها را از خود دور می کنیم؟! اخوی، زمان فرق کرده و به تبع ان وسیله هم تفاوت خواهد داشت. 
کمی چانه اش را می خراشد و می گوید: خوب چه بگویم، ظاهرا حق باشماست!

گل پر نوشت....................................
بین خودمان بماند، این را هم از من یاد بگیرید، بزرگترین حُسنی که این نوع صحبت کردن دارد این است که لااقل کمی حس فضولی و کنجاوانه مادران با خواندن مسیج ارشیو های فرزندانشان ارضاء می شود ، اینطوری دیگر نیازی به ضبط صوت جاسازی شده در زیر مبلمان دختر و پسر هم نیست   .
ـ نکته ی اخلاقی : البته این کار درستی نیست





کلمات کلیدی : ازدواج، تکنولوژی، چت، اینترنت، تفکرات سنتی

<      1   2   3   4   5   >>   >

الکسا