سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عید فطر

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/7 12:13 صبح

12 آبان 1384

 

عید سپید فطر مبارکباد .




کلمات کلیدی :

زنان شهادت طلب

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 11:28 عصر

5 آبان 1384

زنان شهادت طلب معنای زندگی را شناخته اند

هنگامی که یک زن جامه جهاد بر تن کرده و دوشادوش مرد مبارزه می کند، دامنه معانی گسترده تر می شود و سرنوشت رنگ جدیدتری به خود می گیرد؛ در این زمان است که زن به معادله جدیدی وارد شده و به عضوی کوشا و سرنوشت ساز در جامعه تبدیل می شود. زنان فلسطینی که مادر، خواهر، دختر و یا همسر مجاهدان فلسطینی هستند نیز از این ویژگیها برخوردارند. همسران مجاهدان فلسطینی با اشک جدایی و احساس عزت و افتخار با شوهرانشان وداع می کنند. اشک شوق آنها به این خاطر است که یک فلسطینی هستند و به زندگی عشق می ورزند:"لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون" (و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند مرده مشمار، بلکه آنها زنده اند و بدیشان در نزد پروردگارشان روزی داده می شود). زن فلسطینی توانسته است که بین زندگی و مرگ و بین فنا و بقا رابطه ای عمیق ایجاد کند.

 

مأموریت طولانی

وفا ادریس از ساکنان اردوگاه امعری در رام الله اولین زن شهادت طلبی بود که در 28 ژانویه 2001 میلادی با انجام یک عملیات شهادت طلبانه در قدس یک صهیونیست را به هلاکت رساند و 140 تن دیگر از صهیونیستها را زخمی کرد. این عملیات محاسبات امنیتی صهیونیستها را که فقط مردان فلسطینی را تحت کنترل قرار می دادند، برهم زد.

این عملیات و عملیاتهای پس از آن محاسبات امنیتی رژیم صهیونیستی را درهم ریخت و صهیونیستها را مجبور کرد که اقدامات امنیتی جدیدتری در دستور کار خود قرار دهند و این عامل جدید را نیز در نظر بگیرند.

دارین ابو عیشه دانشجوی رشته زبان انگلیسی دومین زن شهادت طلب فلسطینی در 27 فوریه 2002 خود را در یک ایست بازرسی صهیونیستها در کرانه باختری منفجر کرد و سه پلیس اشغالگر را به هلاکت رساند.

آیات اخرس 18 ساله از ساکنان اردوگاه الدهیشه واقع در نزدیکی بیت لحم در پی نشست سران کشورهای عرب در بیروت و آغاز عملیات وحشیانه صهیونیستها در کرانه باختری خود را در بازاری در قدس غربی منفجر کرد و دو صهیونیست را به هلاکت رساند. گردانهای شهدای الاقصی مسئولیت این عملیات را برعهده گرفتند.

در اوج عملیات اشغالگران صهیونیست موسوم به "سپر بازدارنده" در آوریل 2002 میلادی و همزمان با سفر کالین پاول وزیر امور خارجه آمریکا به سرزمینهای اشغالی 48، عندلیب طقاطقه از ساکنان شهرک بیت فجار در جنوب بیت لحم با انفجار خود در قدس غربی شش صهیونیست را به درک واصل کرد.

چند روز بعد نورا شلهوب از ساکنان اردوگاه طولکرم که برای انجام عملیات شهادت طلبانه رهسپار محل مورد نظر بود در یکی از ایستهای بازرسی صهیونیستها به شهادت رسید.

هبه دراغمه در تاریخ 19 مه 2003 دانشگاه خود را در جنین رها کرد و از طوباس محل زندگی خود به سمت شهر یهودی نشین عفوله به راه افتاد و در آنجا هنگامی که نگهبان کلوپ شبانه خواست کیفش را بازرسی کند خود را منفجر ساخت که بر اثر آن سه صهیونیست کشته و دهها تن زخمی شدند.

ارنون گولر نویسنده صهیونیست در مقاله ای که در رورنامه صهیونیستی هاآرتص به چاپ رسید، نوشت:"پدیده زنان شهادت طلب همه سنتها را برهم زد. برقرار کردن ارتباط با زنان شهادت طلب، به خدمت گرفتن و مسلح کردن آنها بی نهایت دشوار است. کسی که آنها را به خدمت می گیرد اصول اجتماعی را برهم می زند، زیرا از خانواده این فرد برای انجام عملیات اجازه نمی گیرد.

هنادی جرادات از ساکنان جنین در سپتامبر 2003 میلادی تصمیم گرفت که از جنایتکاران صهیونیست به سبب ترور برادر و پسر عمویش  که در جلوی چشمانش به دست جلادان صهیونیست شهید شده بودند، انتقام بگیرد. او در رستوران ماکزیم در شهر حیفا به 22 صهیونیست جام تلخ مرگ را چشاند و با خون خود حماسه ای آفرید که زبان از گفتن آن عاجز است. او هفت ماه پس از شهادت برادر خود حمله شهادت طلبانه خود را انجام داد.

مجری اولین عملیات شهادت طلبانه در سال 2004 دست کمی از شهادت طلبان گذشته نداشت. ریم الریاشی اولین زن شهادت طلب نوار غزه استحکامات گذرگاه ایرز را در هم شکست و اولین عملیات شهادت طلبانه در نوار غزه و از زنان این منطقه را بر ضد سربازان صهیونیست در یک پایگاه نظامی انجام داد و چهار صهیونیست را کشت و ده تن دیگر را زخمی کرد.

 منبع : سایت مرکز اطلاع رسانی فلسطین




کلمات کلیدی :

سیاه سفید

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 11:22 عصر

19 مهر 1384

 

طرح های سیاه سفید جذابیت خاصی دارند . تا حالا توجه کردید ؟ مثلا یه بانوی ایرانی رو سپید که با چادری مشکی خودش را پوشانده یا یک آقای آفریقایی رو سیاه که لباس بلند سفید پوشیده ( قصد جسارت نباشد ها ... رو سیاه صورتی نه سیرتی ). هر دو اش زیباست . و هر دو را دیدم . دیشب در بیست و دومین مسابقات بین المللی قرآن کریم که هر سال از طرف سازمان اوقاف و امور خیریه برگزار میشود .

تهران / سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی / من و جناب پدر و یک دنیا قرآن .

 

بدیهیات مسابقات دیگر نیازی به گفتن ندارد . مسابقه است دیگر . یک در میان حافظ و قاری و در آخر های مسابقه هم مفسرین دانسته ها و توانایی های خود را محک زدند . یک مسابقه هم برای تماشاکنندگان . یک نمایشگاه محصولات قرآنی و فروش ( ببخشید ... هدیه ! ) کتاب و سی دی های قرآنی و الخ .                                                                                                                          

چند روزی بود که سایتهای مختلف را برای دانستن زمان دقیق مسابقات زیرو رو میکردم و در این میان      انتظارم از سایت ایکنا ( خبرگزاری قرآنی ایران )  بیش از این بود . با دیدن غرفه خبرگزاری جرقه ای در ذهنم درخشید که آهان خودش است و باید بگویمشان گفته هایم را . خلاصه دفتر انتقادات که نداشتند ولی انتقاداتم را به دفتر متکلمشان تزریق کردم که چرا زمان دقیق مسابقات در سایت نبوده و چرا سایت مشکلات فنی اعصاب خرد کن دارد و همه را یک جور توجیه کردند و متهمم کردند که زمان مسابقات در سایت بوده و شما ندیدید . وا ... بابا ما خودمان دانشجوی کامپیوتر هستیم مثلا ها .                           

مسابقه فرهنگ قرآنی هم جرقه دیگر ذهن مبارکمان بود که بعله خدا ما را این هوا راه از قم کشانده اینجا که مکه ای نصیبمان کند و دست خالی برنگردیم . جوابش را میدانستم ها ولی نشانی دقیق آیه را از حضرت اخوی پرسیدیم .راستی چون سالن دایره ای شکل بود جناب پدر دقیقا روبروی ما و دویست سیصد متر آن طرف تر بودند آن هم در جایگاه خبرنگاران ! و طی تماسهای تلفنی با قم و شیراز و سیصد متر آن طرفتر جواب را هماهنگ کردیم و مرقوم فرمودیم . ولی بنا به همان مشیت خداوندی قرار شد اول آن مکه قبلی از گلومان پایین برود تا بعد !

نمایشگاه قرآنی شان فقط چند رقم سی دی جدید الورود داشت که به عنوان برگ سبزی تحفه درویش و اینها خریداری شد .

بعد نوبت به حس خبرنگاری و عکاسی مان بود که شکوفا شده بود و بنده با وب کم و جناب پدر با موبایل گرامیشان در و دیوار سالن را به علاوه دختر و پدر ضمیمه کارتهای حافظه کردیم .

راستی این خودم بودم . همان خودمی که از چهار سال پیش هر سال که مسابقات برگزار میشد در حسرتش شبکه قرآن را دید می زد و پارسال برای دیدن نمایشگاه قرآن به تهران رفت و لب تشنه برگشت و داغش بر دلش ماند . همان خودمی که آمار داوران و شرکت کنندگان ایرانی و بعضا خارجی مسابقات را داشت . همانی که وقتی قاری یا حافظی قرآن میخواند تا آنجا که حافظه اش یارش بود زمزمه میکرد و گاها اشتباه آنان را هم میگرفت . خودم بودم که اینطور نا غافل حتی چند ساعتی که فقط به قصد تماشای مسابقات به تهران رفتم را با روزمرگی های همیشگی در آمیختم . یعنی باقی تماشاکنندگان چه می کردند ؟!

 

 

 




کلمات کلیدی :

مردان ضعیفه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 11:15 عصر

9 مهر 1384

قالت یکی از بانوان دامت برکاتها :

بهمون میگن ضعیفه ، چون خواسته هامون ضعیفه !

بازیهای فوتبال اخیر را یادتان هست که خانمها غوغایی به راه انداختند که چرا ما را در استادیوم راه نمیدهند ؟ و آخر هم به زور خودشان را در میان تماشاچیان چپاندند ! و بعد هم که به جام جهانی راه پیدا کردیم همپای مردان به شادی و پایکوبی پرداختند ! ( متاسفانه در حال حاضر به عکسهایش موجود نیست تا مستفیذتان کنیم )

چند وقت پیش در تلویزیون خبری پخش کرد مبنی بر اینکه بحمد الله بانوان کشور در رشته چوگان هم سر رشته ای دارند و با اینکه سابقه کار رسمی در این رشته به چند سال بیشتر نمیرسد دوازده عضو رسمی بانو داریم .

چند وقت پیشترش صعود بانوان کوهنورد را به قله اورست شاهد بودیم . البته ناگفته نماند که این صعود با مشایعت تنی چند از آقایان میسر شد و البته از گروه بانوان چندین جامانده هم داشتیم اما مهم این بود که یکی دو بانوی مسلمان بر بام جهان پای گذاشتند .

همین چند روز پیش بود که شنیدم بانوان فوتبالیست کشورمان در مسابقاتی که به خاطر ندارم و مهم هم نیست از تیمی که آن هم مهم نیست هفت بر هیچ بردند .

راستی ، آن ور آب هم اوضاع به همین منوال است . نام « آنا دی تونی » به عنوان نخستین زنی که روز یکشنبه یک مسابقه لیگ حرفه ای فوتبال مردان را در ایتالیا قضاوت  کرد ، در تاریخ ثبت شد . فکرش را بکنید زنی با لباس مخصوص داوران در میان میدان ایستاده و تمام حرکات مردان ورزشکار را به دقت بررسی میکند . ناگه یکی به دیگری پشت پایی میزند و بعد چند فحش آبدار چاشنی اش میکند . داور قصه ما در سوت خود می دمد اما صدا به همه نمیرسد . دوباره و سه باره و باز هم نمیرسد . چهره اش برافروخته شده سوت را به کناری می اندازد و با صدای گوش خراشی در حالی که پاهایش را به زمین می کوبد جییییییییغ میزند که بازی را متوقف کنید . و جای جالب قضیه اینکه با اشارات چشم و ابروی بازیکن خاطی و دلبری و دل آوری قضیه ختم به خیر می شود و امر خیر !  ( ناگفته نماند که در این صورت بازیهای فوتبال هم شامل قانون فیلترینگ و سانسور خواهند شد )همانطور که مشابهش را در مذاکره ویژه آقای« برلونسکی »نخست وزیر ایتالیا با خانم «تاریا هالونن» نخست وزیر فنلاند دیدیم .

اصلا چرا دانه دانه رشته ها را برمی شمرم . اگر شما خواننده گرامی ورزشی را سراغ دارید که بانوان خودشان را در آن قالب نکرده اند خبرمان کنید !

بهانه های خوبی هم دارند . ورزش ، سلامتی ، نشاط ، شادابی . گفتند بیاییم دوره بازی های اسلامی زنان راه بندازیم تا مشکل حضور بانوان محجبه را در مسابقات بین المللی  نداشته باشیم . امسال که چهارمین دوره اش برگزار شد گلاب به رویتان ، روم به دیوار ، اینقدر مراسم افتتاحیه و باقی مراسمات دور از شان زنان مسلمان بود که حتی تلویزیون هم حاضر به پخش آنها نشد .

بهمون میگن ضعیفه چون خواسته هامون ضعیفه ! شخصیت خودمان را در حد یک بازوی توانمند تنزل داده ایم آن وقت طلبکاریم که چرا زنان نمیتوانند رئیس جمهور شوند یا چرا یک زن در کابینه موجود نیست ؟! و ای کاش بازوی توانمندی بودیم و میتوانستیم چرخی از صنعت کشور را به حرکت در آوریم . شده ایم مردان ضعیفه ! چرا فکر میکنیم یک مرد ناقص به یک زن کامل برتری دارد ؟! و چرا توانایی های فکری خود را بروز نمیدهیم ؟! نکند از آن بی بهره ایم ؟!

معاذ الله ...  

 

 آو راستی داشت یادمان می رفت . از این مطلب به بعد رسومات گذشته که همان معرفی یک لینک در هر مطلب است را دنبال میکنیم .

برای شروع بد نیست نوشته های دلنشین را بخوانید تا بعد . ( خواهشا بخوانید چون در معرفی این وبلاگ تاخیراتی داشتم که از صاحب وبلاگ پوزشمندم )

 

 




کلمات کلیدی :

دختران اپی دی

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 11:13 عصر

3 مهر 1384

 

در سالهای جنگ ، دفترچه یادداشت کوچکی داشتم که گاه و بی گاه چیزهایی در آن می نوشتم . نوشته هایم برای دل خودم بود . می نوشتم و آرام می شدم . گاهی هم نوشته هایم را پاره می کردم و دور میر یختم .

امروز به این نیت خاطراتم را می نویسم که دیگران بخوانند . امروز برای دل کسانی می نویسم که همدل من و امثال من هستند . اگر هم نیستند ، بخوانند و هم دل و همنوا شوند .

این بود ابتدای مقدمه کتاب « یکشنبه آخر » به قلم خانم معصومه رامهرمزی از امداد گران دوران دفاع مقدس . 230 صفحه کتاب را نمیتوان در یک مطلب کوتاه خلاصه کرد اما باید عرض کنم که اینان واقعا شیر زنانی بودند که با وجود سن کم شرایط سخت دوران جنگ را تحمل کردند و در پشت جبهه به کار امداد گری مشغول بودند . نمیدانم واقعا چرا چنین خاطراتی پس از گذشت این همه سال از پایان جنگ منتشر می شود . کتاب پر از فراز و نشیبهای دوران جنگ است . البته این کتاب و دو کتاب دیگر با این محتوا و به قلم زنان امدادگر و رزمنده را یک جا بلعیدم و لذا همه گفته هاشان در هم و بر هم شده است اما نکته جالبی که در ذهنم مانده سن بسیار کم آنان بود . همگی حدود 14 تا 18 سال . بارها پس از خواندن صفحاتی از کتاب به عقب برمی گشتم و سنشان را تخمین می زدم و با سن خودم مقایسه می کردم . عجب شیر زنانی بودند در نوجوانی ! یکی دیگر از این کتب کتاب « دختران اپی دی » خاطرات خانم مینا کمایی است که ایشان هم امداد گر جبهه بوده اند و کتاب دیگر که بسیار بیشتر تر مرا جذب کرد کتاب « پوتین های مریم » خاطرات خانم مریم امجدی بوده که علاوه بر امداد گری به دفاع مسلحانه هم می پرداختند ! خواندن این کتابها را به اهلش توصیه می کنم .

پس از گذشت این همه سال به نظر می رسد خانم های فعال جبهه تازه پدیدار شده اند و هر کدام کم کمک خاطرات خود را رو میکند و شاید اینکه تازه مجال بیان پیدا کرده اند . با اینکه در دیدار اخیر مقام معظم رهبری با رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس ایشان بیان کردند که بینیانگذار حفظ این ارزشها حضرت زینب ( س ) و حضرت سجاد ( ع ) بوده اند . اگر ایشان نبودند حادثه عاشورا در تاریخ نمی ماند . اصولا به نظر بنده خانم ها باید از استعداد بالقوه پرچانگی در نقل خاطرات آن دوران نهایت استفاده را برسانند . و البته با غرض و هدفدار . چند سال پیش موجی از کتابها قشر مذهبی جامعه را گرفته بود و آن معرفی شهدایی مانند چمران ، باکری ، همت ، آوینی و غیره به روایت همسرانشان بود . کتاب اول را که خواندم خیلی برایم جالب بود و شاید آن ته دلم حس کردم که بعله آنان هم مانند ما عاشق می شوند ولی با خواندن کتب بعدی دیدم که اگر چه جوان امروزی اینگونه میتواند احساس نزدیکی بیشتری با شهدا بکند ولی آیا آنان را به همین خاطر شهید در راه حق می نامیم ؟ اگر چمران عاشق غاده نبود چمران نمی شد ؟ آیا این تنزل مقام شهدا به انسانهایی مانند خودمان نیست ؟ و آیا از جوانی که این کتاب را خوانده میتوان انتظار توجه به ابعاد روحی و وعرفانی جبهه را داشت ؟

در هر صورت ما که جبهه نبودیم تا بازگوی احوالات آنجا باشیم ولی تلاشمان را در بازشنیدن خاطرات می کنیم .

 

در انتها مطلبی از مجموعه طنز « رفاقت به سبک تانک » به قلم آقای داوود امیریان را می نویسم امید که مقبول افتد .

( اوه ...چقدر خشک ! جانمان به لبمان رسید ... حرفهای بزرگتر از وبلاگت می زنی گل دختر )

 

چشم باز کرد ، خودش را روی تخت بیمارستان دید . همه چیز سفید و تمیز بود . بدنش کرخت بود و چشمانش هنوز خوب نمی دید . فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت است و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند شود و تو دار و درختها شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصرهای طلا و زمردین منزل کند .

پرستاری که به اتاق آمده بود متوجه او شد . آمد بالا سرش . سرنگ در دست راستش بود . مجروح با دیدن پرستار ، اول چشم تنگ کرد و بعد با صدای خفه گفت : « تو حوری هستی ؟ » پرستار که خوش به حالش شده بود خیلی زیباست و احتمال هم میداد که طرف موجی است و به حال خودش نیست زیر خنده ای کرد و گفت : « بله ، من حوری ام !» مجروح با تعجب گفت : « پس چرا اینقدر زشتی ؟» پرستار ترش کرد و سوزن سرنگ را بی هوا در بدن مبارک مجروح فرو کرد و نعره جانانه مجروح در بیمارستان پیچید .

 

 




کلمات کلیدی :

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

الکسا